کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

ولادت امام حسن مجتب?(ع) مبارکباد

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۲۷ ب.ظ
پ?امبر اکرم (ص ) به حسن(ع) و برادرش حس?ن(ع) علاقه خاصى داشتند و بارها مى فرمود ند که حسن و حس?ن فرزندان منند و به پاس هم?ن سخن على(ع) به سا?ر فرزندان خود مى فرمودند: شما فرزندان من هست?د و حسن و حس?ن فرزندان پ?غمبر خدا?ند. امام حسن(ع) هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پ?امبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه(س) دو ماه ?ا سه ماه ب?شتر فاصله نداشت ، تحت ترب?ت پدر بزرگوار خود قرار گرفت

ولادت

امام حسن (ع ) در شب ن?مه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مد?نه تولد ?افت . وى نخست?ن پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنا?ت کرد. رسول اکرم (ص ) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراش?د و هموزن موى سرش - که ?ک درم و چ?زى افزون بود - نقره به مستمندان داد. پ?امبر (ص ) دستور داد تا سرش را عطرآگ?ن کنند و از آن هنگام آ??ن عق?قه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. ا?ن نوزاد را حسن نام داد و ا?ن نام در جاهل?ت سابقه نداشت . کن?ه او را ابومحمّد نهاد و ا?ن تنها کن?ه اوست .

 

القاب امام

لقب هاى او: سبط، س?د، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

پ?امبر اکرم (ص ) به حسن(ع) و برادرش حس?ن(ع) علاقه خاصى داشتند و بارها مى فرمود ند که حسن و حس?ن فرزندان منند و به پاس هم?ن سخن على(ع) به سا?ر فرزندان خود مى فرمودند: شما فرزندان من هست?د و حسن و حس?ن فرزندان پ?غمبر خدا?ند. امام حسن(ع) هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پ?امبر (ص ) که با رحلت حضرت فاطمه(س) دو ماه ?ا سه ماه ب?شتر فاصله نداشت ، تحت ترب?ت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

امام حسن (ع ) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وص?ت آن حضرت ، به امامت رس?د و مقام خلافت ظاهرى را ن?ز اشغال کرد، و نزد?ک به شش ماه به اداره امور مسلم?ن پرداخت . در ا?ن مدت ، معاو?ه که دشمن سرسخت على (ع ) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگ?ده بود؛ به عراق که مقر خلافت امام حسن (ع ) بود لشکر کش?د و جنگ آغاز کرد. ما در ا?ن باره کمى بعدتر سخن خواه?م گفت .

امام حسن (ع ) از جهت منظر و اخلاق و پ?کر و بزرگوارى به رسول اکرم (ص ) بس?ار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چن?ن توص?ف کرده اند:

(داراى رخسارى سف?د آم?خته به اندکى سرخى ، چشمانى س?اه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گ?سوانى مجعد و پر، گردنى س?مگون ، اندامى متناسب ، شانه ا?ى عر?ض ، استخوانى درشت ، م?انى بار?ک ، قدى م?انه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . س?ما?ى نمک?ن و چهره اى در شمار ز?باتر?ن و جذاب تر?ن چهره ها)

ابن سعد گفته است که (حسن و حس?ن به رنگ س?اه ، خضاب مى کردند)

 

 

کمالات انسانى

امام حسن (ع ) در کمالات انسانى ?ادگار پدر و نمونه کامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پ?غمبر (ص ) زنده بود، او و برادرش حس?ن در کنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى کرد و مى بوس?د و مى بو??د.

از پ?غمبر اکرم (ص ) روا?ت کرده اند که درباره امام حسن و امام حس?ن (ع ) مى فرمود: ا?ن دو فرزند من ، امام هستند خواه برخ?زند و خواه بنش?نند (کنا?ه از ا?ن که در هر حال امام و پ?شوا?ند)امام حسن (ع ) ب?ست و پنج بار حج کرد، پ?اده ، در حالى که اسبهاى نج?ب را با او ?دک مى کش?دند. هرگاه از مرگ ?اد مى کرد مى گر?ست و هرگاه از قبر ?اد مى کرد مى گر?ست ، هرگاه به ?اد ا?ستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد که ب?هوش مى شد و چون به ?اد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گز?ده به خود مى پ?چ?د. از خدا طلب بهشت مى کرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ا?ستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائ?ش را با خدا تقس?م کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (ع ) در زمان خودش عابدتر?ن و بى اعتناتر?ن مردم به ز?ور دن?ا بود).

 

سرشت و ط?نت امام

در سرشت و ط?نت امام حسن (ع ) برتر?ن نشانه هاى انسان?ت وجود داشت . هر که او را مى د?د به د?ده اش بزرگ مى آمد و هر که با او آم?زش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورز?د و هر دوست ?ا دشمنى که سخن ?ا خطبه او را مى شن?د، به آسانى درنگ مى کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پا?ان برد. محمّد بن اسحاق گفت:(پس از رسول خدا (ص ) ه?چکس ‍ از ح?ث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرس?د. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه ب?رون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او کسى از برابرش عبور نمى کرد و او چون مى فهم?د؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى کردند). در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پ?اده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پ?روى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پ?اده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.ابن عباس که از امام حسن (ع ) مسن تر بود، رکاب اسبشان را مى گرفت و بد?ن کار افتخار مى کرد و مى گفت : ا?نها سران رسول خدا?ند.

با ا?ن شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زم?ن نهاده و خود روى زم?ن نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را د?دند گفتند: (اى پسر رسول خدا ب?ا با ما هم غذا شو). امام حسن (ع ) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : (خدا متکبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به م?همانى خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .


در جود و بخشش امام حسن (ع ) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روا?ت کرده که :

حسن و حس?ن و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خ?مه اى رس?دند که پ?رزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلب?دند. گفت ا?ن گوسفند را بدوش?د و ش?ر آن را با آب ب?ام?ز?د و ب?اشام?د. چن?ن کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت هم?ن گوسفند را دار?م بکش?د و بخور?د. ?کى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بر?ان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پ?رزن گفتند: ما از قر?ش?م به حج مى رو?م . چون باز گشت?م نزد ما ب?ا با تو به ن?کى رفتار خواه?م کرد. و رفتند. شوهر زن که آمد و از جر?ان خبر ?افت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گو?ى از قر?ش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پ?رزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مد?نه عبورش افتاد. حسن بن على (ع ) او را د?د و شناخت . پ?ش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار د?نار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حس?ن بن على فرستاد. آن حضرت ن?ز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او ن?ز عطا?ى همانند آنان به او داد.


ب?عت مردم با حسن بن على (ع)

هنگامى که حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (ع ) در مسجد کوفه پ?ش ‍ آمد و مولى (ع ) ب?مار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخر?ن لحظات زندى ، او را به ا?ن سخنان وصى خود قرار داد:

(پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حس?ن و محمّد و د?گر فرزندانش و رؤ ساى ش?عه و بزرگان خاندانش را بر ا?ن وص?ت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحو?ل داد و سپس ‍ فرمود:

(پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصى خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحو?ل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور کرده که به تو دستور دهم در آخر?ن لحظات زندگ?ت ، آنها را به برادرت حس?ن بدهى)

امام حسن (ع ) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ا?ستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على عل?ه السلام با مردم سخن بگو?د. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (ص ) چن?ن گفت :

(همانا در ا?ن شب آن چنان کسى وفات ?افت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آ?ندگان بدو نخواهند رس?د). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش ها?ى که على (ع ) در راه اسلام انجام داد و پ?روز?ه?ى که در جنگها نص?ب وى شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دن?ا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهم?ه اش از ب?ت المال ، که مى خواست با آن خدمتکارى براى اهل و ع?ال خود ته?ه کند.

در ا?ن موقع در مسجد جامع که مالامال از جمع?ت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به ب?عت با حسن بن على تشو?ق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن ب?عت کردند. و ا?ن روز، همان روز وفات پدرش ، ?عنى روز ب?ست و ?کم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و ?من همه با م?ل با حسن بن على ب?عت کردند جز معاو?ه که خواست از راهى د?گر برود و با او همان رفتار پ?ش گ?رد که با پدرش پ?ش گرفته بود.

پس از ب?عت مردم ، به ا?راد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل ب?ت پ?غمبر (ص ) که ?کى از دو ?ادگار گران وزن و در رد?ف قرآن کر?م هستند تشو?ق فرمود، و آنها را از فر?ب ش?طان و ش?طان صفتان بر حذر داشت .

بارى ، روش زندگى امام حسن (ع ) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و ما?ه ام?د کسان ساخته بود. حسن بن على (ع ) شرا?ط رهبرى را در خود جمع داشت ز?را اولا فرزند رسول خدا (ص ) بود و دوستى او ?کى از شرا?ط ا?مان بود، د?گر آنکه لازمه ب?عت با او ا?ن بود که از او فرمانبردارى کنند.

امام (ع ) کارها را نظم داد و وال?انى براى شهرها تع??ن فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (ع ) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع د?دند، عده ز?ادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاو?ه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحر?ک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (ع ) نزد?ک شود، حسن را دست بسته تسل?م او کنند ?ا ناگهان او را بکشند.خوارج ن?ز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در ا?ن توطئه ها با آنها همکارى کردند.

در برابر ا?ن عده منافق ، ش?ع?ان على (ع ) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اخت?ار کرده بودند. ا?ن بزرگمردان مراتب اخلاص و صم?م?ت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از ب?عت و چه در زمانى که امام (ع ) دستور جهاد داد - ثابت کردند.

امام حسن (ع ) وقتى طغ?ان و عص?ان معاو?ه را در برابر خود د?د با نامه ها?ى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونر?زى فرا خواند ولى معاو?ه در جوانب امام (ع ) تنها به ا?ن امر استدلال مى کرد که (من در حکومت از تو با سابقه تر و در ا?ن امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم هم?ن و د?گر ه?چ !(.

گاه معاو?ه در نامه هاى خود با اقرار به شا?ستگى امام حسن (ع ) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست ز?را تو از هر کس بدان سزاوارترى ) و در آخر?ن جوابى که به فرستادگان امام حسن (ع ) داد ا?ن بود که (برگرد?د، م?ان ما و شما بجز شمش?ر ن?ست )

و بد?ن ترت?ب دشمنى و سرکشى از طرف معاو?ه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. معاو?ه با توطئه هاى زهرآگ?ن و انتخاب موقع مناسب و ا?جاد روح اخلالگرى و نفاق ، توف?ق ?افت . او با خر?دارى وجدانهاى پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روح?ه ?اءس در مردم سست ا?مان ، زم?نه را به نفع خود فراهم مى کرد و از سوى د?گر، همه سپاه?انش را به بس?ج عمومى فرا خواند.

امام حسن (ع ) ن?ز تصم?م خود را براى پاسخ به ست?زه جو?ى معاو?ه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاو?ه به کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام مى بودند، امّا در لشکر امام حسن (ع ) چهره هاى تابناک ش?ع?انى د?ده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ا?وب انصارى ، و عدى بن حاتم ... که به تعب?ر امام (ع ) (?ک تن از آنان افزون از ?ک لشکر بود). امّا در برابر ا?ن بزرگان ، افراد سست عنصرى ن?ز بودند که جنگ را با گر?ز جواب مى دادند، و در نفاق افکنى توانا?ى داشتند، و فر?فته زر و ز?ور دن?ا مى شدند. امام حسن (ع ) از آغاز ا?ن ناهماهنگى ب?مناک بود.

مجموع ن?روهاى نظامى عراق را 350 هزار نوشته اند.

امام حسن (ع ) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاه?ان را به عز?مت بسوى (نخ?له ) تحر?ض فرمود. عدى بن حاتم نخست?ن کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بس?ارى کسان د?گر ن?ز از او پ?روى کردند.

امام حسن (ع ) عب?داللّه بن عباس را که از خو?شان امام و از نخست?ن افرادى بود که مردم را به ب?عت با امام تشو?ق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن ) که شمالى تر?ن نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاو?ه او را تحت تاءث?ر قرار داد و مطمئن تر?ن فرمانده امام را، معاو?ه در مقابل ?ک م?ل?ون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نت?جه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى ن?ز به دنبال او به اردوگاه معاو?ه شتافتند و د?ن خود را به دن?ا فروختند.

پس از عب?داللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به ق?س بن سعد رس?د. لشکر?ان معاو?ه و منافقان با شا?عه مقتول او، روح?ه سپاه?ان امام حسن (ع ) را ضع?ف نمودند. عده اى از کارگزاران معاو?ه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (ع ) ملاقات کردند، ن?ز زمزمه پذ?رش صلح را بوس?له امام (ع ) در ب?ن مردم شا?ع کردند. از طرفى ?کى از خوارج ترور?ست ن?زه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى که استخوان ران آن حضرت آس?ب د?د و جراحتى سخت در ران آن حضرت پد?د آمد. بهر حال وضعى براى امام (ع ) پ?ش ‍ آمد که جز (صلح ) با معاو?ه ، راه حل د?گرى نماند.

بارى ، معاو?ه وقتى وضع را مساعد ?افت ، به حضرت امام حسن (ع ) پ?شنهاد صلح کرد. امام حسن (ع ) براى مشورت با سپاه?ان خود خطبه اى ا?راد فرمود و آنها را به جانبازى و ?ا صلح - ?کى از ا?ن دو راه - تحر?ک و تشو?ق فرمود. عده ز?ادى خواهان صلح بودند. عده اى ن?ز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پ?شنهاد صلح معاو?ه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى ا?ن فقط بد?ن منظور بود که او را در ق?د و بند شرا?ط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاو?ه د?ر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آ?نده نزد?کى آنها را ?کى پس از د?گرى ز?ر پاى خواهد نهاد، و در نت?جه ، ماه?ت ناپاک معاو?ه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به د?ن و پ?مان ؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد. و ن?ز امام حسن (ع ) با پذ?رش صلح از برادر کشى و خونر?زى که هدف اصلى معاو?ه بود و مى خواست ر?شه ش?عه و ش?ع?ان آل على (ع ) را بهر ق?متى هست ، قطع کند، جلوگ?رى فرمود. بد?ن صورت چهره تابناک امام حسن (ع ) - همچنان که جد بزرگوارش رسول اللّه (ص ) پ?ش ب?نى فرموده بود - بعنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاو?ه در پ?شنهاد صلح هدفى جز ماد?ات محدود نداشت و مى خواست که بر حکومت است?لا ?ابد. امّا امام حسن (ع ) بد?ن امر راضى نشد مگر بد?ن جهت که مکتب خود و اصول فکرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و ش?ع?ان خود را از نابودى برهاند.

 

 

از شرطها?ى که در قرارداد صلح آمده بود؛ ا?نهاست :

معاو?ه موظف است در م?ان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص ) و س?رت خلفاى شا?سته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خل?فه تع??ن ننما?د و مکرى عل?ه امام حسن (ع ) و اولاد على (ع ) و ش?ع?ان آنها در ه?چ جاى کشور اسلامى ن?ند?شد. و ن?ز سب و لعن بر على (ع ) را موقوف دارد و ضرر و ز?انى به ه?چ فرد مسلمانى نرساند. بر ا?ن پ?مان ، خدا و رسول خدا (ص ) و عده ز?ادى را شاهد گرفتند. معاو?ه به کوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (ع ) اجرا شود و مسلمانان در جر?ان امر قرار گ?رند. س?ل جمع?ت بسوى کوفه روان شد.

 

امام حسن(ع)

ابتدا معاو?ه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : (هان اى اهل کوفه ، مى پندار?د که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگ?دم ؟ با ا?نکه مى دانسته ام شما ا?ن همه را بجاى مى آور?د. من فقط بد?ن خاطر با شما به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما را بدست گ?رم ، و ا?نک خدا مرا بد?ن خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندار?د. اکنون بدان?د هر خونى که در ا?ن فتنه بر زم?ن ر?خته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام ز?ر دو پاى من است )

و بد?ن طر?ق عهدنامه اى را که خود نوشته و پ?شنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود ز?ر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد!

سپس حسن بن على (ع ) با شکوه و وقار امامت - چنانکه چشمها را خ?ره و حاضران را به احترام وادار مى کرد - بر منبر بر آمد و خطبه تار?خى مهمى ا?راد کرد.

 

پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فاوان بر رسول اللّه (ص ) چن?ن فرمود:

(به خدا سوگند من ام?د مى دارم که خ?رخواه تر?ن خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که ک?نه ه?چ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى ه?چ مسلمانى ن?ستم ...) سپس فرمود: (معاو?ه چن?ن پنداشته که من او را شا?سته خلافت د?ده ام و خود را شا?سته ند?ده ام . او دروغ مى گو?د. ما در کتاب خداى عزوجل و به قضاوت پ?امبرش از همه کس به حکومت اول?تر?م و از لحظه اى که رسول خدا وفات ?افت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ا?م ). آنگاه به جر?ان غد?ر خم و غصب خلافت پدرش على (ع ) و انحراف خلافت از مس?ر حق?قى اش ‍ اشاره کرد و فرمود: (ا?ن انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان - ?عنى معاو?ه و ?ارانش - ن?ز در خلافت طمع کردند)

و چون معاو?ه در سخنان خود به على (ع ) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (ع ) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاو?ه نفر?ن فرستاد و عده ز?ادى از مسلمانان در حضور معاو?ه آم?ن گفتند. و ما ن?ز آم?ن مى گو??م .

امام حسن (ع ) پس از چند روزى آماده حرکت به مد?نه شد.

معاو?ه به ا?ن ترت?ب خلافت اسلامى را در ز?ر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرا?ط صلح را ز?ر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت تر?ن فشار و شکنجه را بر اهل ب?ت و ش?ع?ان ا?شان روا داشت .

امام حسن (ع ) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کش?د، در نها?ت شدت و اختناق زندگى کرد و ه?چگونه امن?تى نداشت ، حتى در خانه ، ن?ز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحر?ک معاو?ه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شه?د و در بق?ع مدفون شد.

 

 

همسران و فرزندان امام حسن (ع )

دشمنان و تار?خ نو?سان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (ع ) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تار?خ ‌هاى صح?ح نگاشته اند همسران امام (ع ) عبارتند از:

 (ام الحق ) دختر طلحة بن عب?داللّه - (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر - (هند) دختر سه?ل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن ق?س .ب?اد ندار?م که تعداد همسران حضرت در طول زندگ?ش از هشت ?ا ده به اختلاف دو روا?ت تجاوز کرده باشند. با ا?ن توجه که (ام ولد)ها?ش هم داخل در هم?ن عددند. (ام ولد) کن?زى است که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و هم?ن امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشدفرزندان آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بوده اند بنامهاى : ز?د، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحس?ن ، فاطمه ، ام سلمه ، رق?ه ، ام عبداللّه و فاطمه .

 

نسل او فقط از دو پسرش حسن و ز?د باقى ماند و از غ?ر ا?ن دو انتساب به آن حضرت درست ن?ست

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی