کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

یا زینب کبری سلام ا... علیها

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ق.ظ

ولادت

حضرت ز?نب کبرى عل?ها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم ?ا ششم هجرى قمرى در شهر مد?نه منوّره متولّد گرد?ده، و جهان را به قدوم خو?ش مز?ن فرمودند.

نام، لقب و کن?ه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار ز?نب، و کن?ه گرام?شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّ?قة الصغرى، عصمة الصغرى، ول?ة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شر?کة الحس?ن عل?هالسّلام و عالمه غ?ر معلّمه، فاضله، کامله و …

پدر بزرگوار آن حضرت، اوّل?ن پ?شواى ش?ع?ان حضرت ام?رالمؤمن?ن على بن اب?طالب عل?هماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عل?ها مىباشد.

همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن اب?طالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و ?ک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.

فرزندان حضرت ز?نب (س)

سبط بن جوزى درتذکرة الخواص گو?د: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت ز?نب (س) بوده است .پرستارى مادر

روزها?ى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت س?لى خورده و سقط جن?ن ، حدود?? روز بسترى بود. ناگفته پ?داست که چن?ن ب?مارى ن?از به پرستار دارد، لذا حضرت ز?نب در سن ? سالگى از مادر پذ?را?ى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکش?د که به فراق مادر مبتلا گرد?د.

القاب حضرت ز?نب (س)

عالمه غ?ر معلمه : داناى ن?اموخته فهمة غ?ر مفهمه : فهم?ده بى آموزگار کعبة الرزا?ا: قبله رنجها.

نائبة الزهراء: جانش?ن و نما?نده حضرت زهرا (س) نائبة الحس?ن : جانش?ن و نما?نده حضرت حس?ن (ع) مل?کة الدن?ا: ملکه جان ، شهبانوى گ?تى

عق?لة النساء: خردمند بانوان .

عد?لة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجم?ن نفر از اهل کساء.

شر?کة الشه?د: انباز شه?د.

کف?لة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.

ناموس رواق العظمه : ناموس حر?م عظمت و کبر?ا?ى .

س?ة العقائل : بانوى بانوان خردمند.

سر اب?ها: راز پدرش على (ع)

سلالة الولا?ة : فشرده و خلاصه و چک?ده ولا?ت .و ل?دة الفصاحة : زاده ش?وا سخنى .

شق?قة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).

عق?لى خدر الرسالة : خردمند پرده نش?نان رسالت .

رض?عة ثدى الولا?ة : کسى که از پستان ولا?ت ش?ر خورده .

بل?غة : سخنور رسا.

فص?حة : سخنور گو?ا.

صد?قة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صد?قه کبرى ).

الموثقة : بانوى مورد اطم?نان .

عق?لة الطالب?ن : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در ب?ن طالب?ان ).

الفاضلة : بانوى با فض?لت .

الکاملة : بانوى تام و کامل .

عابدة آل على : پارساى خاندان على

عقل?ة الوحى : بانوى خردمند وحى

شمسة قلادة الجلالة : خورش?د منظومه بزرگوارى و شکوه .

نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .

المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .

قر?نة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.

محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).

قرة ع?ن المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).

صابرة محتسبة : پا?دارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.

عق?لة النبوة : بانوى خردمند پ?امبرى .

ربة خدر القدس : پرونده پرده نش?نان پاکى و تقد?س .

قبلة البرا?ا: کعبه آفر?دگان .

رض?عة الوحى : کسى که از پستان وحى ش?ر مک?ده است .

باب حطة الخطا?ا: دروازه آمرزش گناهان .

حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).

رب?عة الفضل : پ?ش زاده فض?لت و برترى .

بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.

عظ?مة بلواها: بانو?ى که امتحانش بس بزرگ بود.

عقل?ة القر?ش : بانوى خردمند از قر?ش .

الباک?ة : بانوى گر?ان .

سل?لة الزهراء: چک?ده و خلاصه حضرت زهرا (س).

امن?ة الله : امانت دار الهى .

آ?ة من آ?ات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.

مظلومة و ح?دة : ستمد?ده بى کس .

هوش و ذکاوت

صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چن?ن مىنو?سد:

در اهم?ت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار هم?ن بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صد?قه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه عل?ها در دفاع از حق ام?رالمؤمن?ن عل?هالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پ?غمبر اکرم صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم ا?راد فرمودند، حضرت ز?نب عل?ها السلام روا?ت فرموده است.

و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حد?ث و علم، از آن حضرت روا?ت نموده و از آن حضرت به عق?له تعب?ر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنو?سد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عل?ها را از حضرت ز?نب سلام اللّه عل?ها روا?ت کرده و مىگو?د: حدثتنى عق?لتنا ز?نب بنت على عل?هالسّلام..»

دقت کن?م که حضرت ز?نب عل?ها السلام با ا?نکه دخترى خردسال (?عنى هفت ساله و ?ا کمتر) بود، ا?ن خطبه عج?ب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب ز?ادى است را با ?ک مرتبه شن?دن حفظ کرده، و خود ?کى از راو?ان ا?ن خطبه بل?غه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .

فصاحت و بلاغت

کلمات دربار و فرما?شات گهربار آن حضرت در خطبهها?ى که از آن حضرت روا?ت شده خود قوىتر?ن دل?ل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانو?ى که امام سجاد عل?هالسّلام در حق ا?شان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَ?رَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَ?رَ مُفَهَّمَة» ?عنى:

«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هست?د که تعل?م ند?ده، و بانوى فهم?دهاى هستى که بشرى تو را تفه?م ننموده است».

در ا?نجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس ?ز?د که ?کى از بزرگتر?ن حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى ام?ه را به شدّت لرزاند مىکن?م:

«به خدا قسم اى ?ز?د، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندر?دى.

اى ?ز?د! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شه?دانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حال?که خون عز?زان او را ر?خته و حرمت ذرّ?ه او را از ب?ن بردهاى. آرى اى ?ز?د! از ا?ن پ?روزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عز?زان را که در کربلا به خاک و خون کش?دهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرما?د: (کسانى را که در راه خدا شه?د شدهاند مرده مپندار?د. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: ???

و اى ?ز?د! براى تو هم?ن بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پ?امبر خدا، و ?اور و پشت?بان اهل ب?ت جبرئ?ل باشد. و به زودى کسى که ا?ن مقام را براى تو ز?نت داده و تورا بر گردن مسلم?ن سوار کرده است (?عنى معاو?ه)، خواهد دانست که چه جانش?ن بدى براى خود تع??ن کرده و در روز جزا درخواه?د ?افت که بدتر?ن مکان از آنِ ک?ست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.

کرامات

به غ?ر از انوار مقدسه چهارده معصوم عل?همالسّلام، در م?ان خاندان رسالت و اهل ب?ت گرامى پ?امبر اکرم صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رف?ع و والا?ى مىباشند و توسل به ا?شان، موجب گشا?ش مشکلات و معضلات امور د?گران است. مانند حضرت اباالفضل عل?ه السلام که حتى در موارد ز?ادى مس?ح?ان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گرد?ده و به حوائج و خواستههاى خو?ش نائل گرد?دهاند.

حضرت ز?نب سلام اللّه عل?ها ن?ز بانو?ى بزرگوار از ا?ن دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بس?ار تجربه شده است و کرامات بس?ارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.

به عنوان مثال شبلنجى ?کى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنو?سد:

«ش?خ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگو?د: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بس?ار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نورا?ن) حضرت ز?نب عل?ها السلام متوسل شدم و قص?دهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چن?ن بود:

آلِ طاها لَکُمْ عَلَ?نَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء

و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.

ز?نب عالمه بود

امام سجاد (ع) خطاب به عق?له بنى هاشم ، ز?نب کبرى (س) مى فرما?ند:

(( ?ا عمة انت بحمد الله عالمة غ?ر معلمة ، و فهمة غ?ر مفهمة )) .

عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون ا?نکه معلم داشته باشى ، و فهم?ده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.

ز?نب محدثه بود

از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال ???? هجرى ) و جز او از عالمان د?گر – رحمهم الله – ظاهر و هو?دا است که آن خاتون دو سرا حضرت ز?نب کبرى (س) علم منا?ا و بلا?ا (مرگ ها و پ?شامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرما?ش امام سجاد (ع) به او:

(( ?ا عمة انت بحمد الله عالمة غ?ر معلمة ، و فهمة غ?ر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانا?ى هستى که کسى به تو ن?اموخته ، و فهم?ده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .

دل?ل و راهنما است به ا?ن که ز?نب دختر ام?رالمؤ من?ن (س) محدثه بوده ، ?عنى همه چ?ز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچن?ن علم و دانش او از علوم لدن?ة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .

عق?له بنى هاشم

در برخى روا?ات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام د?ن نزد او مى رفتند. ا?ن صفات برجسته که براى ه?چ ?ک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، ز?نب را از د?گران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عق?له بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حد?ث فرا مى گرفتند.ابن عباس از او حد?ث کند و گو?د: (( عق?له ما، ز?نب دختر على (ع) حد?ث کرد… و ا?ن لقب بر او ماند؛ چنان که به عق?له معروف گشت و فرزندان وى را بنى عق?له گفتند. ))

ازدواج با عبدالله بن جعفر

وقتى که ز?نب به سن ازدواج رس?د، حضرت على (ع) براى او کسى را که در شرافت‏ خانوادگى‏ و شا?ستگى همسرى او را داشت ‏برگز?د، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنى‏هاشم و قر?ش براى ز?نب مى‏آمدند، ولى براى نوگل خاندان پ?غمبر وبانوى خردمند بنى‏هاشم، عبدالله‏بن جعفر از همه شا?سته ‏تر بود.

پدر عبدالله، جعفربن ابى‏طالب است که ذوالجناح?ن (داراى دو بال) وابوالمساک?ن (پدر ب?نوا?ان) لقب ?افت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پ?غمبر بود،ابوهر?ره در باره جعفر مى‏گو?د:

پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابى‏طالب کسى نبود.

جعفر هنگام ستمگرى و سختگ?رى قر?ش، براى حفظ د?نش به حبشه‏هجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عده‏اى از مسلمانان به مد?نه بازگشت، رس?دن اوبه مد?نه با فتح خ?بر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوس?د وچن?ن گفت:

«نمى‏دانم از آمدن جعفر دل‏شادترم و ?ا از فتح خ?بر».

و ن?ز از رسول خدا شن?ده شد که مى‏فرمود:

«مردم از ر?شه‏هاى گوناگون هستند، و من و جعفر از ?ک ر?شه هست?م‏».

جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مى‏رفت، عازم جهاد باروم?ان شد.

رسول خدا چن?ن قرار داده بود که فرماندهى سپاه با ز?دبن حارثه (?) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابى‏طالب خواهد بود. (?) .

سپاه?ان اسلام رفتند، تا به‏حدود بلقاء رس?دند، در آن جا با سپاه?ان هرقل روبه‏روشدند.

مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خون?نى در گرفت و ز?ددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مى‏کرد، روم?ان او را بان?زه‏هاى خودشان قطعه قطعه کردند.

جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تاا?ن که دست راستش از تن‏جدا شد. جعفر علم را به‏دست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاى‏دارى کرد تا کشته شد. جعفر نخست?ن فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.

مادر عبدالله‏بن جعفر، اسماء دخت عم?س است، وى خواهر م?مونه ام‏المؤمن?ن‏و سلمى همسر حمزة‏بن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (?) .

جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر به‏همسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، على‏بن ابى‏طالب او را گرفت، اسماء براى على، ?ح?ى و محمد اصغر راآورد.

واقدى در تار?خش مى‏گو?د که عون و ?ح?ى را ب?اورد.

شوهر ز?نب، عبدالله‏بن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخست?ن نوزاد است ‏از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن د?ار به دن?ا آمده است.

ابن حجر در اصابه (?) نقل مى‏کند که رسول خدا فرمود:

«خوى و خلقت عبدالله به‏من مى‏ماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچن?ن فرمود:

«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان‏».

ا?ن جمله را سه بار مکرر مى‏کند. و سپس مى‏فرما?د: « من در دن?ا و آخرت سرورآن ها هستم‏».

عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دل?ر، پاک‏دامن، و مرکز جود و سخا نام?ده‏شد; احسان فروشى نمى‏کرد و ن?کى را نمى‏فروخت و ه?چ مستمندى را از درخانه‏اش ناام?د بر نمى‏گردان?د. محمدبن‏س?ر?ن مى‏گو?د:

بازرگانى شکرى به مد?نه آورد و به فروش نرفت. ا?ن خبر به عبدالله بن جعفررس?د. به پ?ش‏کارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.

?ز?دبن معاو?ه مال گزافى به طور هد?ه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست‏ عبدالله رس?د، آن را م?ان اهل مد?نه قسمت کرد و از آن به منزل خود ه?چ نبرد.

ا?ن شعر عبدالله‏بن ق?س رق?ات است که مى‏گو?د:

من مانند فرزند نامدار و سف?د بخت جعفر هستم. او چون مى‏دانست که مال باقى‏نخواهد ماند، به مستمندان و بى‏چارگان ببخش?د و نام خود را جاو?دان کرد.

و ا?ن سخن عبدالله‏بن ضرار است که در ستا?ش عبدالله‏مى گو?د:

اى فرزند جعفر، تو بهتر?ن جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانه‏ات رابزند و فرود آ?د بهتر?ن م?زبانى.

م?همانانى بس?ار در ن?مه شب به خانه تو آمدند، هر غذا?ى که خواستند آماده بود وچه سخنان ش?ر?نى از تو شن?دند و چه گشاده رو?ى‏ها?ى از تو بد?دند.

ابن قت?به در ع?ون‏الاخبار نقل مى‏کند (?) که هنگامى‏که معاو?ه از مکه باز مى‏گشت،به مد?نه آمد و هدا?ا ومال بس?ارى براى حسن و حس?ن و عبدالله‏بن‏جعفر و محترمان‏د?گر قر?ش فرستاد.

به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسان?دن مال، قدرى درنگ کنند و بب?نندهرکدام با هدا?اى خود چه مى‏کنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدا?ا را برسانند،معاو?ه به اطراف?ان خود روى کرده، چن?ن گفت:

اگر بخواه?د، به‏شما مى‏گو?م که هر کس با هد?ه‏اش چه خواهد کرد.

اما حسن، مقدارى از عطر?ات هد?ه‏اش را به زنان خود داده و بق?ه را به هر کس‏که نزد او بود، مى‏بخشد.

اما حس?ن، از کسانى که پدرانشان در صف?ن کشته شده و ?ت?م شده‏اند، شروع‏مى‏کند، اگر چ?زى بماند، شترها?ى قربانى کرده و تقس?م مى‏کند و ش?ر ته?ه کرده‏به مردم مى‏دهد.

اما عبدالله‏بن جعفر، به غلام خود مى‏گو?د: بد?ح، قرض‏هاى مرا ادا کن و اگرچ?زى ماند وعده‏ها?ى که به مردم داده‏ام انجام بده.

و اما فلان…تا آخر.

فرستادگان که بازگشتند و هر چه د?ده بودند گزارش دادند، همان‏طور بود که‏معاو?ه گفته بود.

عبدالله در بخشش‏هاى خود اسراف مى‏کرد، و از آن که مالش از م?ان برود و ?ابه‏دشمنانش برسد ابا?ى نداشت.

اگر در کفش به‏جز جانش نباشد، همان را خواهد بخش?د، حاجتمند با?د از خداى‏بپره?زد که آن را تقاضا نکند.

زناشو?ى مبارک بارور شد; ز?نب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که ?کى از آن دوام‏کلثوم است که معاو?ه با ز?رکى س?اسى خود مى‏خواست او را به همسرى ?ز?ددر آورد، تا از پشت?بانى بنى‏هاشم استفاده کند. عبدالله، اخت?ار دختر را به‏دست‏خالوى‏او امام حس?ن داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمو?ش قاسم‏بن محمدبن‏جعفربن‏ابى‏طالب تزو?ج کرد.

ازدواج ز?نب م?ان او و پدر و برادرانش جدا?ى ن?نداخت، محبت امام على‏به دختر و برادر زاده‏اش به اندازه‏اى بود که آن دو را هم‏چنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمام‏دار مسلمانان شد و کوفه را پا?تخت قرار داد، آن دو با آن حضرت‏به کوفه آمدند و در مرکز خلافت ز?ر سا?ه ام?رالمؤمن?ن مى‏ز?ستند.

در جنگ‏هاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ا?ستاده و نبرد مى‏کردو?کى از سرداران آن حضرت در صف?ن بود.

مردم که مى‏دانستند عبدالله نزد دودمان پ?غمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوس?له‏اى پ?ش ام?رالمؤمن?ن و دو فرزندش حسن و حس?ن قرار مى‏دادند; چون که‏خواهش او رد نمى‏شد و ام?دش ناام?د نمى‏گرد?د.

در اصابه از محمدبن س?ر?ن نقل مى‏کند که ?کى از دهقانان اراضى سواد (?) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گو?د، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذ?رفت و چن?ن‏گفت: مان?کوکارى را نمى‏فروش?م. (?) .

ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالب??ن (?) نقل مى‏کند:

وقتى که حسن‏بن على‏از دن?ا رفت، اهل ب?ت پ?غمبر بنابر وص?تى که امام حسن‏نموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا به‏خاک سپارند،بنى‏ام?ه اسلحه پوش?ده و مانع شدند و مروان حکم چن?ن مى‏گفت:

چه جنگ‏ها?ى که از صلح بهتر است؟ آ?ا عثمان را در دورتر?ن نقاط بق?ع دفن‏کنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمش?ر بردارم،هرگز ا?ن کار نخواهد شد.

حس?ن نپذ?رفت و گفت: چاره‏اى ن?ست جز آن که برادرش در کنار جدش‏به خاک سپرده شود. نزد?ک بود فتنه‏اى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در م?ان‏نمى‏گذاشت.

او به پسر عمو?ش حس?ن عرض کرد:

تو را به حق من که کلمه‏اى برزبان ن?اورى.

عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بق?ع برد و در همان جا?ى که مادرش‏زهرا به‏خاک سپرده شده بود (?) دفن گرد?د (??) و مروان حکم بازگشت.

ز?نب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟

مراجع تار?خى از وصف رخساره ز?نب در ا?ن اوقات خوددارى مى‏کنند; ز?راکه او در خانه و روبسته زندگى مى‏کرده و ما نمى‏توان?م مگر از پشت پرده وى رابنگر?م.

ولى پس از گذشتن ده‏ها سال از ا?ن تار?خ، ز?نب از خانه ب?رون مى‏آ?د و مص?بت‏جانگداز کربلا او را به ما نشان مى‏دهد و کسى‏که او را به چشم د?ده براى ما وصفش‏مى‏کند و چن?ن مى‏گو?د – چنان که طبرى نقل کرده است: گو?ا مى‏ب?نم زنى را که مانندخورش?د مى‏درخش?د و با شتاب از خ?مه‏گاه ب?رون مى‏آمد. (??) .

پرس?دم: او ک?ست؟ گفتند: ز?نب دختر على‏است.

هنگامى که ز?نب پس از شهادت امام حس?ن به مصر مى‏رود، عبدالله بن ا?وب‏انصارى در وصفش مى‏گو?د:

…به خدا که من صورتى مانند آن ند?دم، گو?ا پاره‏اى از ماه بود.

در صورتى که ا?ن بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجم?ن سال زندگى خودبود، غر?ب بود، خسته و کوفته بود، مص?بت‏زده و داغ د?ده بود، پس جمال ز?نب درآغاز جوانى پ?ش از آن که سالمند بشود، و مصا?ب جانگداز خوردش کند و جام‏داغ د?دگى را تا پا?ان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!

اما شخص?ت ز?نب، بهتر است که – در ا?ن جا ن?ز – منتظر شو?م تا ا?ن که حوادث‏از دل?رى و پاى‏دارى او پرده بردارد، و او را در بهتر?ن نمونه از دلاورى و ز?ربار ظلم‏نرفتن و بزرگ منشى به ما بنما?اند.

به هم?ن زودى تعجب مورخان از ا?ستادگى ز?نب واستقامت او در برابر ?ز?دبن‏معاو?ه آشکار مى‏شود.

ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مى‏کند که از قدرت ز?نب در سخن ون?رومندى‏اش در استدلال خبر مى‏دهد. (??) .

و در آ?نده نزد?کى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استان‏دار کوفه و مجلس‏?ز?دبن معاو?ه سخنانى از ز?نب مى‏شنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجب‏مى‏کند، به همان اندازه‏اى که امروز ما را به تعجب مى‏اندازد و همگى به فوق‏العادگى‏او و سخنورى او و سحر ب?انش گواهى مى‏دهند.

جاحظ در کتاب الب?ان والتب??ن از خز?مه اسدى نقل مى‏کند:

پس از شهادت امام حس?ن وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و ش?واى ز?نب راشن?دم، من ناطق‏تر و گو?نده‏تر از او زنى را ند?دم. گو?ا از زبان ام?رالمؤمن?ن على‏بن‏ابى‏طالب سخن مى‏گفت.

ا?ن شما?ل ز?نب است‏به طورى که او را در کربلا د?ده‏ا?م، و چنان که در زمان‏جوانى‏اش نمونه‏اى از فضا?ل براى ما نما?ان شده، ز?را مى‏شنو?م که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پره?زگارى به پدر مانند بوده.

و چنان که بعضى از روا?ات مى‏گو?د: ز?نب داراى مجلس علمى ارجمندى بوده‏که زنانى که مى‏خواستند احکام د?ن را ب?اموزند، در آن مجلس حاضر مى‏شده و کسب‏دانش مى‏کرده‏اند.

صفات برجسته‏اى در ز?نب جمع بوده که ه?چ ?ک از زنان عصر او دارا نبوده‏اند،لذاست که «بانوى خردمند بنى‏هاشم‏» گرد?د. ابن‏عباس که از او روا?ت مى‏کند،مى‏گو?د: «بانوى خردمند ما ز?نب دختر على چن?ن گفت‏».

ز?نب، بد?ن لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مى‏گفتند،ز?نب فه?مده مى‏شد. فرزندان او به چن?ن لقبى افتخار مى‏کردند و به «زادگان بانوى‏خردمند» شناخته شده بودند.

شهادت آن حضرت

حضرت ز?نب سلام الله عل?ها در شب ?ک شنبه ?? رجب سال ?? هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرام?شان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رس?ده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرد?د.و مزار ملکوتى آن حضرت ا?نک ز?ارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل ب?ت عصمت و طهارت عل?هم السّلام مىباشد.

پ? نوشتها:

?) از تحق?ق در توار?خ به‏دست مى‏آ?د که فرمانده‏اول جعفر بوده و سپس ز?د.(مترجم).

?) بعضى از مورخان معتبر نقل کرده‏اند که نخست?ن فرماندهى‏که از طرف پ?غمبر تع??ن شده‏بود، جعفر بودو ز?دبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرث?ه آن ها گفته و س?ره ابن هشام، نقل‏مى‏کند ن?ز، چن?ن مستفاد مى‏شود. (مترجم).

?) الاست?عاب، ج ?، ص ???-????

?) ج ?، ص ???

?) ج ?، ص ???

?) زم?ن‏هاى سبز و خرم را سواد گو?ند که ب?شتر در عراق عرب بود. دهقان ?عنى ارباب ملک. (مترجم).

?) الاصابة ، ج ?، ص ????

?) ص ???

?) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بق?ع کاملا موردترد?د است.(مترجم).

??) بردن جنازه امام حسن به بق?ع وسکوت حس?ن (ع) دراثروص?ت امام حسن (ع) بوده. کامل‏ابن‏اث?ر، ج‏?،ص ???? (مترجم).

??) تار?خ طبرى، ج ?، ص ???-????
??) الاصابة، ج ?، ص ??? و ??? و ???

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی