یا زینب کبری سلام ا... علیها
ولادت
حضرت ز?نب کبرى عل?ها السلام در روز پنجم جمادى الاولى سال پنجم ?ا ششم هجرى قمرى در شهر مد?نه منوّره متولّد گرد?ده، و جهان را به قدوم خو?ش مز?ن فرمودند.
نام، لقب و کن?ه آن حضرت: نام مبارک آن بزرگوار ز?نب، و کن?ه گرام?شان ام الحسن و ام کلثوم و القاب آن حضرت عبارتند از: صدّ?قة الصغرى، عصمة الصغرى، ول?ة اللّه العظمى، ناموس الکبرى، شر?کة الحس?ن عل?هالسّلام و عالمه غ?ر معلّمه، فاضله، کامله و …
پدر بزرگوار آن حضرت، اوّل?ن پ?شواى ش?ع?ان حضرت ام?رالمؤمن?ن على بن اب?طالب عل?هماالسّلام، و مادر گرامى آن بزرگوار، حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه عل?ها مىباشد.
همسر گرامى آن حضرت، عبداللّه فرزند جعفر بن اب?طالب، بود. در کتاب اعلام الورى براى آن بانوى بزرگوار سه پسر به نامهاى على، عون، و جعفر و ?ک دختر به نام ام کلثوم ذکر شده است.
فرزندان حضرت ز?نب (س)
سبط بن جوزى درتذکرة الخواص گو?د: عبدالله بن جعفر را فرزندان متعدد بوده است . از آن جمله ، على و عون الاکبر و محمد و عباس و ام کلثوم مى باشند که مادر آنان حضرت ز?نب (س) بوده است .پرستارى مادر
روزها?ى بر حضرت فاطمه زهرا (س) گذشت که بر اساس دردهاى فراوان از جمله : شکسته شدن پهلو، ورم بازو، صورت س?لى خورده و سقط جن?ن ، حدود?? روز بسترى بود. ناگفته پ?داست که چن?ن ب?مارى ن?از به پرستار دارد، لذا حضرت ز?نب در سن ? سالگى از مادر پذ?را?ى و پرستارى مى کرد و متاءسفانه طولى نکش?د که به فراق مادر مبتلا گرد?د.
القاب حضرت ز?نب (س)
عالمه غ?ر معلمه : داناى ن?اموخته فهمة غ?ر مفهمه : فهم?ده بى آموزگار کعبة الرزا?ا: قبله رنجها.
نائبة الزهراء: جانش?ن و نما?نده حضرت زهرا (س) نائبة الحس?ن : جانش?ن و نما?نده حضرت حس?ن (ع) مل?کة الدن?ا: ملکه جان ، شهبانوى گ?تى
عق?لة النساء: خردمند بانوان .
عد?لة الخامس من اهل الکساء: همتاى پنجم?ن نفر از اهل کساء.
شر?کة الشه?د: انباز شه?د.
کف?لة السجاد: سرپرست حضرت سجاد.
ناموس رواق العظمه : ناموس حر?م عظمت و کبر?ا?ى .
س?ة العقائل : بانوى بانوان خردمند.
سر اب?ها: راز پدرش على (ع)
سلالة الولا?ة : فشرده و خلاصه و چک?ده ولا?ت .و ل?دة الفصاحة : زاده ش?وا سخنى .
شق?قة الحسن : دلسوز و غمخوار حضرت حسن (ع).
عق?لى خدر الرسالة : خردمند پرده نش?نان رسالت .
رض?عة ثدى الولا?ة : کسى که از پستان ولا?ت ش?ر خورده .
بل?غة : سخنور رسا.
فص?حة : سخنور گو?ا.
صد?قة الصغرى : راستگوى کوچک (در مقابل صد?قه کبرى ).
الموثقة : بانوى مورد اطم?نان .
عق?لة الطالب?ن : بانوى خردمند از خاندان حضرت ابوطالب (و در ب?ن طالب?ان ).
الفاضلة : بانوى با فض?لت .
الکاملة : بانوى تام و کامل .
عابدة آل على : پارساى خاندان على
عقل?ة الوحى : بانوى خردمند وحى
شمسة قلادة الجلالة : خورش?د منظومه بزرگوارى و شکوه .
نجمة سماء النبالة : ستاره آسمان شرف و کرامت .
المعصومة الصغرى : پاک و مطهره کوچک .
قر?نة النوائب : همدم و همراه ناگوارى ها.
محبوبة المصطفى : مورد محبت و محبوب حضرت رسول (ص).
قرة ع?ن المرتضى : نور چشم حضرت على (ع).
صابرة محتسبة : پا?دارى کننده به حساب خداوند براى خداوند.
عق?لة النبوة : بانوى خردمند پ?امبرى .
ربة خدر القدس : پرونده پرده نش?نان پاکى و تقد?س .
قبلة البرا?ا: کعبه آفر?دگان .
رض?عة الوحى : کسى که از پستان وحى ش?ر مک?ده است .
باب حطة الخطا?ا: دروازه آمرزش گناهان .
حفرة على و فاطمه : مرکز جمع آورى دوستى و محبت على (ع) و فاطمه (س).
رب?عة الفضل : پ?ش زاده فض?لت و برترى .
بطلة کربلاء: قهرمان کربلا.
عظ?مة بلواها: بانو?ى که امتحانش بس بزرگ بود.
عقل?ة القر?ش : بانوى خردمند از قر?ش .
الباک?ة : بانوى گر?ان .
سل?لة الزهراء: چک?ده و خلاصه حضرت زهرا (س).
امن?ة الله : امانت دار الهى .
آ?ة من آ?ات الله : نشانى از نشانه هاى خداوند.
مظلومة و ح?دة : ستمد?ده بى کس .
هوش و ذکاوت
صاحب کتاب اساور من ذهب درباره حافظه و ذکاوت آن بانوى بزرگوار چن?ن مىنو?سد:
در اهم?ت هوش و ذکاوت آن بانوى بزرگوار هم?ن بس که خطبه طولانى و بلندى را که حضرت صد?قه کبرى فاطمه زهرا صلوات اللّه و سلامه عل?ها در دفاع از حق ام?رالمؤمن?ن عل?هالسّلام و غصب فدک در حضور اصحاب پ?غمبر اکرم صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم ا?راد فرمودند، حضرت ز?نب عل?ها السلام روا?ت فرموده است.
و ابن عباس با آن جلالت قدر و علو مرتبه در حد?ث و علم، از آن حضرت روا?ت نموده و از آن حضرت به عق?له تعب?ر مىکند. چنانچه ابوالفرج اصفهانى در مقاتل مىنو?سد: ابن عباس خطبه حضرت فاطمه سلام اللّه عل?ها را از حضرت ز?نب سلام اللّه عل?ها روا?ت کرده و مىگو?د: حدثتنى عق?لتنا ز?نب بنت على عل?هالسّلام..»
دقت کن?م که حضرت ز?نب عل?ها السلام با ا?نکه دخترى خردسال (?عنى هفت ساله و ?ا کمتر) بود، ا?ن خطبه عج?ب و غرّاء که محتوى معارف اسلامى و فسلفه احکام و مطالب ز?ادى است را با ?ک مرتبه شن?دن حفظ کرده، و خود ?کى از راو?ان ا?ن خطبه بل?غه و غراء مىباشد.اساور من ذهب: .
فصاحت و بلاغت
کلمات دربار و فرما?شات گهربار آن حضرت در خطبهها?ى که از آن حضرت روا?ت شده خود قوىتر?ن دل?ل بر کمال فصاحت و بلاغت آن بانوى بزرگوار مىباشد. همان بانو?ى که امام سجاد عل?هالسّلام در حق ا?شان فرمودند: «اَنْتِ بِحَمدِ اللّهِ عالِمَةٌ غَ?رَ مُعَلَّمَة وَ فَهِمَةٌ غَ?رَ مُفَهَّمَة» ?عنى:
«اى عمّه! شما الحمد للّه بانوى دانشمندى هست?د که تعل?م ند?ده، و بانوى فهم?دهاى هستى که بشرى تو را تفه?م ننموده است».
در ا?نجا مرورى کوتاه به قسمتى از خطبه آن حضرت در مجلس ?ز?د که ?کى از بزرگتر?ن حرکتهاى آن حضرت، در واقعه کربلا بود که دستگاه حکومت بنى ام?ه را به شدّت لرزاند مىکن?م:
«به خدا قسم اى ?ز?د، هر چه کردى بازگشت آن به سوى خودت خواهد بود، چرا که تو جز پوست خود نشکافتى و جز گوشت خود ندر?دى.
اى ?ز?د! در آن روزى که خداوند بدنهاى پاک شه?دانمان را حاضر مىکند تا حقوق خود را از ستمگر بستاند، تو بر رسول خدا صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم وارد خواهى شد، امّا مىدانى در چه حالى؟ در حال?که خون عز?زان او را ر?خته و حرمت ذرّ?ه او را از ب?ن بردهاى. آرى اى ?ز?د! از ا?ن پ?روزى ظاهرى که به دست آوردهاى، غرق شادى مشو، و آن عز?زان را که در کربلا به خاک و خون کش?دهاى، مغلوب و مرده مپندار. که خداوند مىفرما?د: (کسانى را که در راه خدا شه?د شدهاند مرده مپندار?د. بلکه آنان زندهاند و در نزد خداى خود روزى مىخورند).آل عمران: ???
و اى ?ز?د! براى تو هم?ن بس که حاکم در آن روز خداوند، و دشمن تو پ?امبر خدا، و ?اور و پشت?بان اهل ب?ت جبرئ?ل باشد. و به زودى کسى که ا?ن مقام را براى تو ز?نت داده و تورا بر گردن مسلم?ن سوار کرده است (?عنى معاو?ه)، خواهد دانست که چه جانش?ن بدى براى خود تع??ن کرده و در روز جزا درخواه?د ?افت که بدتر?ن مکان از آنِ ک?ست؟ و بدبختى و ضعف و زبونى شامل چه افرادى خواهد شد.
کرامات
به غ?ر از انوار مقدسه چهارده معصوم عل?همالسّلام، در م?ان خاندان رسالت و اهل ب?ت گرامى پ?امبر اکرم صلّى اللّه عل?ه و آله و سلّم، افرادى هستند که در نزد خداوند متعال داراى رتبه و منزلت رف?ع و والا?ى مىباشند و توسل به ا?شان، موجب گشا?ش مشکلات و معضلات امور د?گران است. مانند حضرت اباالفضل عل?ه السلام که حتى در موارد ز?ادى مس?ح?ان به آن حضرت متوسل شده و به برکت توسل به آن حضرت مشکلاتشان حل گرد?ده و به حوائج و خواستههاى خو?ش نائل گرد?دهاند.
حضرت ز?نب سلام اللّه عل?ها ن?ز بانو?ى بزرگوار از ا?ن دودمان پاک است که توسل به آن حضرت براى حل مشکلات بزرگ بس?ار تجربه شده است و کرامات بس?ارى از آن بانوى گرامى نقل شده است.
به عنوان مثال شبلنجى ?کى از علماى اهل تسنّن در نورالابصار مىنو?سد:
«ش?خ عبدالرحمن اجهورى مقرى در کتابش مشارق الانوار مىگو?د: در سال هزار و صد و هفتاد دجار مشکلى بس?ار سختى شدم و به روضه (قبر مطهر و نورا?ن) حضرت ز?نب عل?ها السلام متوسل شدم و قص?دهاى در مدح آن حضرت سرودم که مطلع آن چن?ن بود:
آلِ طاها لَکُمْ عَلَ?نَا الْوِلاءُ لا سِواکُمْ بِما لَکُمْ آلآء
و خدا به برکت آن بانوى گرامى مشکل مرا حل کرد.
ز?نب عالمه بود
امام سجاد (ع) خطاب به عق?له بنى هاشم ، ز?نب کبرى (س) مى فرما?ند:
(( ?ا عمة انت بحمد الله عالمة غ?ر معلمة ، و فهمة غ?ر مفهمة )) .
عمه جان ! تو عالمه اى هستى بدون ا?نکه معلم داشته باشى ، و فهم?ده اى هستى بى آن که کسى مطالب را به تو فهمانده باشد.
ز?نب محدثه بود
از سخنان فاضل دربندى (متوفى به سال ???? هجرى ) و جز او از عالمان د?گر – رحمهم الله – ظاهر و هو?دا است که آن خاتون دو سرا حضرت ز?نب کبرى (س) علم منا?ا و بلا?ا (مرگ ها و پ?شامدهاى سخت ) را مى دانسته ، و فرما?ش امام سجاد (ع) به او:
(( ?ا عمة انت بحمد الله عالمة غ?ر معلمة ، و فهمة غ?ر مفهمة )) ؛ اى خواهر پدرم ! خداى را شکر و سپاس ، تو دانا?ى هستى که کسى به تو ن?اموخته ، و فهم?ده و درک کننده اى هستى که کسى به تو نفهمانده است .
دل?ل و راهنما است به ا?ن که ز?نب دختر ام?رالمؤ من?ن (س) محدثه بوده ، ?عنى همه چ?ز (از جانب خداى تبارک و تعالى ) به او الهام مى شده و در دلش آشکار مى گشته است . همچن?ن علم و دانش او از علوم لدن?ة (علومى که از استاد فرا نگرفته ، بلکه از جانب خداى عزوجل ) بوده است .
عق?له بنى هاشم
در برخى روا?ات است که او را مجلس علمى بود و زنان به قصد آموختن احکام د?ن نزد او مى رفتند. ا?ن صفات برجسته که براى ه?چ ?ک از زنان معاصر او فراهم نشده است ، ز?نب را از د?گران ممتاز ساخت ؛ چنان که او را (( عق?له بنى هاشم )) مى گفتند و از وى حد?ث فرا مى گرفتند.ابن عباس از او حد?ث کند و گو?د: (( عق?له ما، ز?نب دختر على (ع) حد?ث کرد… و ا?ن لقب بر او ماند؛ چنان که به عق?له معروف گشت و فرزندان وى را بنى عق?له گفتند. ))
ازدواج با عبدالله بن جعفر
وقتى که ز?نب به سن ازدواج رس?د، حضرت على (ع) براى او کسى را که در شرافت خانوادگى و شا?ستگى همسرى او را داشت برگز?د، خواستگاران فراوانى از جوانان محترم وثروتمند بنىهاشم و قر?ش براى ز?نب مىآمدند، ولى براى نوگل خاندان پ?غمبر وبانوى خردمند بنىهاشم، عبداللهبن جعفر از همه شا?سته تر بود.
پدر عبدالله، جعفربن ابىطالب است که ذوالجناح?ن (داراى دو بال) وابوالمساک?ن (پدر ب?نوا?ان) لقب ?افت. جعفر، برادر تنى على و محبوب پ?غمبر بود،ابوهر?ره در باره جعفر مىگو?د:
پس از رسول خدا(ص)، بهتر از جعفربن ابىطالب کسى نبود.
جعفر هنگام ستمگرى و سختگ?رى قر?ش، براى حفظ د?نش به حبشههجرت کرد، و وقتى که از حبشه با عدهاى از مسلمانان به مد?نه بازگشت، رس?دن اوبه مد?نه با فتح خ?بر مصادف شد، رسول خدا، جعفر را در بغل گرفت و بوس?د وچن?ن گفت:
«نمىدانم از آمدن جعفر دلشادترم و ?ا از فتح خ?بر».
و ن?ز از رسول خدا شن?ده شد که مىفرمود:
«مردم از ر?شههاى گوناگون هستند، و من و جعفر از ?ک ر?شه هست?م».
جعفر با سپاهى که در سال هشتم هجرت به سوى روم مىرفت، عازم جهاد باروم?ان شد.
رسول خدا چن?ن قرار داده بود که فرماندهى سپاه با ز?دبن حارثه (?) باشد و اگر اوکشته شود فرماندهى با جعفربن ابىطالب خواهد بود. (?) .
سپاه?ان اسلام رفتند، تا بهحدود بلقاء رس?دند، در آن جا با سپاه?ان هرقل روبهروشدند.
مسلمانان در دهکده موته جاى گرفتند و جنگ خون?نى در گرفت و ز?ددر حالى که پرچم رسول خدا را در دست داشت و جنگ مىکرد، روم?ان او را بان?زههاى خودشان قطعه قطعه کردند.
جعفر، پرچم را به دست گرفت و به نبرد پرداخت. تاا?ن که دست راستش از تنجدا شد. جعفر علم را بهدست چپ گرفت و به نبرد ادامه داد، دست چپش هم جداشد. علم را در بغل گرفت و آن قدر پاىدارى کرد تا کشته شد. جعفر نخست?ن فرزندابوطالب است که در راه اسلام کشته شده.
مادر عبداللهبن جعفر، اسماء دخت عم?س است، وى خواهر م?مونه امالمؤمن?نو سلمى همسر حمزةبن عبدالمطلب و لبابه همسر عباس ابن عبدالمطلب است. (?) .
جعفر با اسماء ازدواج کرد و او مادر همه فرزندان جعفر است. اسماء پس ازشهادت جعفر بههمسرى ابوبکر درآمد و براى او محمدبن ابى بکررا آورد و پس ازمرگ ابوبکر، علىبن ابىطالب او را گرفت، اسماء براى على، ?ح?ى و محمد اصغر راآورد.
واقدى در تار?خش مىگو?د که عون و ?ح?ى را ب?اورد.
شوهر ز?نب، عبداللهبن جعفر، در حبشه متولد شد، عبدالله، نخست?ن نوزاد است از مسلمانان مهاجر به حبشه که در آن د?ار به دن?ا آمده است.
ابن حجر در اصابه (?) نقل مىکند که رسول خدا فرمود:
«خوى و خلقت عبدالله بهمن مىماند» سپس دست راست عبدالله راگرفته وچن?ن فرمود:
«بارالها! خاندان جعفر را برقرار بدار و کسب و کار را براى عبدالله مبارک گردان».
ا?ن جمله را سه بار مکرر مىکند. و سپس مىفرما?د: « من در دن?ا و آخرت سرورآن ها هستم».
عبدالله مردى بود بزرگ، جوان مرد، دل?ر، پاکدامن، و مرکز جود و سخا نام?دهشد; احسان فروشى نمىکرد و ن?کى را نمىفروخت و ه?چ مستمندى را از درخانهاش ناام?د بر نمىگردان?د. محمدبنس?ر?ن مىگو?د:
بازرگانى شکرى به مد?نه آورد و به فروش نرفت. ا?ن خبر به عبدالله بن جعفررس?د. به پ?شکارش فرمان داد که آن شکر را بخرد و به مردم ببخشد.
?ز?دبن معاو?ه مال گزافى به طور هد?ه براى او فرستاد. موقعى که مال به دست عبدالله رس?د، آن را م?ان اهل مد?نه قسمت کرد و از آن به منزل خود ه?چ نبرد.
ا?ن شعر عبداللهبن ق?س رق?ات است که مىگو?د:
من مانند فرزند نامدار و سف?د بخت جعفر هستم. او چون مىدانست که مال باقىنخواهد ماند، به مستمندان و بىچارگان ببخش?د و نام خود را جاو?دان کرد.
و ا?ن سخن عبداللهبن ضرار است که در ستا?ش عبداللهمى گو?د:
اى فرزند جعفر، تو بهتر?ن جوان مردان هستى و براى هر کس که در خانهات رابزند و فرود آ?د بهتر?ن م?زبانى.
م?همانانى بس?ار در ن?مه شب به خانه تو آمدند، هر غذا?ى که خواستند آماده بود وچه سخنان ش?ر?نى از تو شن?دند و چه گشاده رو?ىها?ى از تو بد?دند.
ابن قت?به در ع?ونالاخبار نقل مىکند (?) که هنگامىکه معاو?ه از مکه باز مىگشت،به مد?نه آمد و هدا?ا ومال بس?ارى براى حسن و حس?ن و عبداللهبنجعفر و محترماند?گر قر?ش فرستاد.
به فرستادگان سفارش کرد که پس از رسان?دن مال، قدرى درنگ کنند و بب?نندهرکدام با هدا?اى خود چه مىکنند. وقتى که فرستادگان رفتند که هدا?ا را برسانند،معاو?ه به اطراف?ان خود روى کرده، چن?ن گفت:
اگر بخواه?د، بهشما مىگو?م که هر کس با هد?هاش چه خواهد کرد.
اما حسن، مقدارى از عطر?ات هد?هاش را به زنان خود داده و بق?ه را به هر کسکه نزد او بود، مىبخشد.
اما حس?ن، از کسانى که پدرانشان در صف?ن کشته شده و ?ت?م شدهاند، شروعمىکند، اگر چ?زى بماند، شترها?ى قربانى کرده و تقس?م مىکند و ش?ر ته?ه کردهبه مردم مىدهد.
اما عبداللهبن جعفر، به غلام خود مىگو?د: بد?ح، قرضهاى مرا ادا کن و اگرچ?زى ماند وعدهها?ى که به مردم دادهام انجام بده.
و اما فلان…تا آخر.
فرستادگان که بازگشتند و هر چه د?ده بودند گزارش دادند، همانطور بود کهمعاو?ه گفته بود.
عبدالله در بخششهاى خود اسراف مىکرد، و از آن که مالش از م?ان برود و ?ابهدشمنانش برسد ابا?ى نداشت.
اگر در کفش بهجز جانش نباشد، همان را خواهد بخش?د، حاجتمند با?د از خداىبپره?زد که آن را تقاضا نکند.
زناشو?ى مبارک بارور شد; ز?نب دختر زهرا براى عبدالله بن جعفر چهار پسرآورد: على، محمد، عون اکبر، عباس، هم چنان که دو دختر آورد که ?کى از آن دوامکلثوم است که معاو?ه با ز?رکى س?اسى خود مىخواست او را به همسرى ?ز?ددر آورد، تا از پشت?بانى بنىهاشم استفاده کند. عبدالله، اخت?ار دختر را بهدستخالوىاو امام حس?ن داد، آن حضرت هم دختر را به پسر عمو?ش قاسمبن محمدبنجعفربنابىطالب تزو?ج کرد.
ازدواج ز?نب م?ان او و پدر و برادرانش جدا?ى ن?نداخت، محبت امام علىبه دختر و برادر زادهاش به اندازهاى بود که آن دو را همچنان نزد خود نگاه داشت تاوقتى که على زمامدار مسلمانان شد و کوفه را پا?تخت قرار داد، آن دو با آن حضرتبه کوفه آمدند و در مرکز خلافت ز?ر سا?ه ام?رالمؤمن?ن مىز?ستند.
در جنگهاى آن حضرت، عبدالله در کنار عموى خود ا?ستاده و نبرد مىکردو?کى از سرداران آن حضرت در صف?ن بود.
مردم که مىدانستند عبدالله نزد دودمان پ?غمبر ارزش واحترامى دارد، اوراوس?لهاى پ?ش ام?رالمؤمن?ن و دو فرزندش حسن و حس?ن قرار مىدادند; چون کهخواهش او رد نمىشد و ام?دش ناام?د نمىگرد?د.
در اصابه از محمدبن س?ر?ن نقل مىکند که ?کى از دهقانان اراضى سواد (?) ازعبدالله خواست که در باره حاجتى باعلى سخن گو?د، على حاجت آن مرد را برآورد.آن مرد چهل هزار براى عبدالله فرستاد، عبدالله آن را نپذ?رفت و چن?نگفت: مان?کوکارى را نمىفروش?م. (?) .
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالب??ن (?) نقل مىکند:
وقتى که حسنبن علىاز دن?ا رفت، اهل ب?ت پ?غمبر بنابر وص?تى که امام حسننموده بود خواستند که آن حضرت را در کنار رسول خدا بهخاک سپارند،بنىام?ه اسلحه پوش?ده و مانع شدند و مروان حکم چن?ن مىگفت:
چه جنگها?ى که از صلح بهتر است؟ آ?ا عثمان را در دورتر?ن نقاط بق?ع دفنکنند، ولى حسن در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟ تا من بتوانم شمش?ر بردارم،هرگز ا?ن کار نخواهد شد.
حس?ن نپذ?رفت و گفت: چارهاى ن?ست جز آن که برادرش در کنار جدشبه خاک سپرده شود. نزد?ک بود فتنهاى روى دهد، اگر عبدالله جعفر پا در م?اننمىگذاشت.
او به پسر عمو?ش حس?ن عرض کرد:
تو را به حق من که کلمهاى برزبان ن?اورى.
عبدالله، عمو زاده خود حسن را به سوى بق?ع برد و در همان جا?ى که مادرشزهرا بهخاک سپرده شده بود (?) دفن گرد?د (??) و مروان حکم بازگشت.
ز?نب در آغاز جوانى چگونه بوده است؟
مراجع تار?خى از وصف رخساره ز?نب در ا?ن اوقات خوددارى مىکنند; ز?راکه او در خانه و روبسته زندگى مىکرده و ما نمىتوان?م مگر از پشت پرده وى رابنگر?م.
ولى پس از گذشتن دهها سال از ا?ن تار?خ، ز?نب از خانه ب?رون مىآ?د و مص?بتجانگداز کربلا او را به ما نشان مىدهد و کسىکه او را به چشم د?ده براى ما وصفشمىکند و چن?ن مىگو?د – چنان که طبرى نقل کرده است: گو?ا مىب?نم زنى را که مانندخورش?د مىدرخش?د و با شتاب از خ?مهگاه ب?رون مىآمد. (??) .
پرس?دم: او ک?ست؟ گفتند: ز?نب دختر علىاست.
هنگامى که ز?نب پس از شهادت امام حس?ن به مصر مىرود، عبدالله بن ا?وبانصارى در وصفش مىگو?د:
…به خدا که من صورتى مانند آن ند?دم، گو?ا پارهاى از ماه بود.
در صورتى که ا?ن بانوى بزرگ در آن وقت در پنجاه و پنجم?ن سال زندگى خودبود، غر?ب بود، خسته و کوفته بود، مص?بتزده و داغ د?ده بود، پس جمال ز?نب درآغاز جوانى پ?ش از آن که سالمند بشود، و مصا?ب جانگداز خوردش کند و جامداغ د?دگى را تا پا?ان بدو بنوشاند، چگونه بوده؟!
اما شخص?ت ز?نب، بهتر است که – در ا?ن جا ن?ز – منتظر شو?م تا ا?ن که حوادثاز دل?رى و پاىدارى او پرده بردارد، و او را در بهتر?ن نمونه از دلاورى و ز?ربار ظلمنرفتن و بزرگ منشى به ما بنما?اند.
به هم?ن زودى تعجب مورخان از ا?ستادگى ز?نب واستقامت او در برابر ?ز?دبنمعاو?ه آشکار مىشود.
ابن حجر در اصابه براى ما مطلبى نقل مىکند که از قدرت ز?نب در سخن ون?رومندىاش در استدلال خبر مىدهد. (??) .
و در آ?نده نزد?کى مردم آن عصر در کربلا و در مجلس استاندار کوفه و مجلس?ز?دبن معاو?ه سخنانى از ز?نب مىشنوند که فصاحت و بلاغتش همه را متعجبمىکند، به همان اندازهاى که امروز ما را به تعجب مىاندازد و همگى به فوقالعادگىاو و سخنورى او و سحر ب?انش گواهى مىدهند.
جاحظ در کتاب الب?ان والتب??ن از خز?مه اسدى نقل مىکند:
پس از شهادت امام حس?ن وارد کوفه شدم و سخنان پر مغز و ش?واى ز?نب راشن?دم، من ناطقتر و گو?ندهتر از او زنى را ند?دم. گو?ا از زبان ام?رالمؤمن?ن علىبنابىطالب سخن مىگفت.
ا?ن شما?ل ز?نب استبه طورى که او را در کربلا د?دها?م، و چنان که در زمانجوانىاش نمونهاى از فضا?ل براى ما نما?ان شده، ز?را مىشنو?م که او در مهربانى ورقت قلب به مادرش و در دانش و پره?زگارى به پدر مانند بوده.
و چنان که بعضى از روا?ات مىگو?د: ز?نب داراى مجلس علمى ارجمندى بودهکه زنانى که مىخواستند احکام د?ن را ب?اموزند، در آن مجلس حاضر مىشده و کسبدانش مىکردهاند.
صفات برجستهاى در ز?نب جمع بوده که ه?چ ?ک از زنان عصر او دارا نبودهاند،لذاست که «بانوى خردمند بنىهاشم» گرد?د. ابنعباس که از او روا?ت مىکند،مىگو?د: «بانوى خردمند ما ز?نب دختر على چن?ن گفت».
ز?نب، بد?ن لقب به طورى معروف شده بود که وقتى «بانوى خردمند» مىگفتند،ز?نب فه?مده مىشد. فرزندان او به چن?ن لقبى افتخار مىکردند و به «زادگان بانوىخردمند» شناخته شده بودند.
شهادت آن حضرت
حضرت ز?نب سلام الله عل?ها در شب ?ک شنبه ?? رجب سال ?? هجرى قمرى در ضمن سفرى که به همراه همسر گرام?شان عبداللّه بن جعفر به شام رفته بودند، شهادت رس?ده و بدن مطهر آن بانوى بزرگوار در همانجا دفن گرد?د.و مزار ملکوتى آن حضرت ا?نک ز?ارتگاه عاشقان وارادتمندان اهل ب?ت عصمت و طهارت عل?هم السّلام مىباشد.
پ? نوشتها:
?) از تحق?ق در توار?خ بهدست مىآ?د که فرماندهاول جعفر بوده و سپس ز?د.(مترجم).
?) بعضى از مورخان معتبر نقل کردهاند که نخست?ن فرماندهىکه از طرف پ?غمبر تع??ن شدهبود، جعفر بودو ز?دبن حارثه فرمانده دوم بود. از اشعار عباس بن مرداس که در مرث?ه آن ها گفته و س?ره ابن هشام، نقلمىکند ن?ز، چن?ن مستفاد مىشود. (مترجم).
?) الاست?عاب، ج ?، ص ???-????
?) ج ?، ص ???
?) ج ?، ص ???
?) زم?نهاى سبز و خرم را سواد گو?ند که ب?شتر در عراق عرب بود. دهقان ?عنى ارباب ملک. (مترجم).
?) الاصابة ، ج ?، ص ????
?) ص ???
?) قبلا تذکر داده شد که بودن قبر زهرا در بق?ع کاملا موردترد?د است.(مترجم).
??) بردن جنازه امام حسن به بق?ع وسکوت حس?ن (ع) دراثروص?ت امام حسن (ع) بوده. کاملابناث?ر، ج?،ص ???? (مترجم).
??) تار?خ طبرى، ج ?، ص ???-????
??) الاصابة، ج ?، ص ??? و ??? و ???