کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

فرازها?? از زندگ? حضرت ابوالفضل العباس

 • م?لاد فرزند شجاعت

فصل جوان?

 س?ما? اباالفضل(ع(

 در آ??نه القاب

?م?لاد فرزند شجاعتده سال پس از رحلت حضرت رسول(ص) و حضرت فاطمه(س)، وقت? عل?(ع) به فکر گرفتن همسر د?گر? بود، عاشورا در برابر د?دگانش بود. برادرش «عق?ل » را که در علم نسب‏ شناس? وارد بود و قبا?ل و ت?ره‏ ها? گوناگون و خصلتها و خصوص?ّتها? اخلاق? و روح? آنان را خوب م?‏شناخت طلب?د. از عق?ل خواست که: برا?م همسر? پ?دا کن شا?سته و از قب?له ‏ا? که اجدادش از شجاعان و دل?ر مردان باشند تا بانو?? ا?ن چن?ن، برا?م فرزند? آورد شجاع و تکسوار و رش?د.

پس از مدّت?، عق?ل زن? از طا?فه کلاب را خدمت ام?رالمؤمن?ن(ع) معرف? کرد که آن و?ژگ? ها را داشت. نامش «فاطمه»، دختر حزام بن خالد بود و ن?اکانش همه از دل?رمردان بودند. از طرف مادر ن?ز دارا? نجابت خانوادگ? و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه کلاب?ّه م? گفتند و بعدها به «امّ‏ البن?ن» شهرت ?افت، ?عن? مادرِ پسران، چهار پسر? که به ‏دن?ا آورد و عبّاس ?ک? از آنان بود.

عق?ل برا? خواستگار? او نزد پدرش رفت. و? از ا?ن موضوع استقبال کرد و با کمال افتخار، پاسخ آر? گفت. حضرت عل?(ع) با آن زن شر?ف ازدواج کرد. فاطمه کلاب?ّه سراسر نجابت و پاک? و خلوص بود. در آغاز ازدواج، وقت? وارد خانه عل?(ع) شد، حسن و حس?ن (عل?هماالسلام) ب?مار بودند. او آنان را پرستار? کرد و ملاطفت بس?ار به آنان نشان داد.

گو?ند: وقت? او را فاطمه صدا کردند گفت: مرا فاطمه خطاب نکن?د تا ?اد غمها? مادرتان فاطمه زنده نشود، مرا خادم خود بدان?د.

ثمره ازدواج حضرت عل? با او، چهار پسر رش?د بود به نامها?: عبّاس، عبدالله، جعفر و عثمان، که هر چهار تن سالها بعد در حادثه کربلا به شهادت رس?دند. عباس، قهرمان? که در ا?ن بخش از او و خوب?‏ها و فض?لتها?ش سخن م?گو??م، نخست?ن ثمره ا?ن ازدواج پر برکت و بزرگتر?ن پسر امّ البن?ن بود.

فاطمه کلاب?ه (امّ البن?ن) زن? دارا? فضل و کمال و محبّت به خاندان پ?امبر بود و برا? ا?ن دودمانِ پاک، احترام و?ژه ‏ا? قائل بود. ا?ن محبت و مودّت و احترام، عمل به فرمان قرآن بود که اجر رسالت پ?امبر را «مودّت اهل ب?ت» دانسته است(4). او برا? حسن، حس?ن، ز?نب و امّ کلثوم، ?ادگاران عز?ز حضرت زهرا (س)، مادر? م?‏کرد و خود را خدمتکار آنان م?‏دانست. وفا?ش ن?ز به ام?رالمؤمن?ن (ع) شد?د بود. پس از شهادت عل?(ع) به احترام آن حضرت و برا? حفظ حرمت او، شوهر د?گر? اخت?ار نکرد، با آن که مدّت? نسبتاً طولان? (ب?ش از ب?ست سال) پس از آن حضرت زنده بود.

ا?مان والا? امّ البن?ن و محبتش به فرزندان رسول خدا چنان بود که آنان را ب?شتر از فرزندان خود، دوست م?‏داشت. وقت? حادثه کربلا پ?ش آمد، پ?گ?ر خبرها?? بود که از کوفه و کربلا م?‏رس?د. هرکس خبر از شهادت فرزندانش م?‏داد، او ابتدا از حال حس?ن(ع) جو?ا م?‏شد و برا?ش مهمتر بود.

عبّاس بن عل?(ع) فرزند چن?ن بانو? حق شناس و بامعرفت? بود و پدر? چون عل? بن اب? طالب(ع) داشت و دست تقد?ر ن?ز برا? او آ?نده ‏ا? آم?خته به عطر وفا و گوهر ا?مان و پاک? رقم زده بود.

ولادت نخست?ن فرزند امّ البن?ن، در روز چهارم شعبان سال 26 هجر? در مد?نه بود. تولّد عباس، خانه عل? و دل مولا را روشن و سرشار از ام?د ساخت، چون حضرت م?‏د?دند در کربلا?? که در پ?ش است، ا?ن فرزند، پرچمدار و جان نثار آن فرزندش خواهد بود وعباسِ ِعل?، فدا? حس?نِ ِفاطمه خواهد گشت.

وقت? به دن?ا آمد حضرت عل?(ع) در گوش او اذان و اقامه گفت، نام خدا و رسول را بر گوش او خواند و او را با توح?د و رسالت و د?ن، پ?وند داد و نام او را عباس نهاد. در روز هفتم تولّدش طبق رسم و سنّت اسلام? گوسفند? را به عنوانِ عق?قه ذبح کردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.

آن حضرت، گاه? قنداقه عبّاس خردسال را در آغوش م?گرفت و آست?نِ دستها? کوچک او را بالا م?‏زد و بر بازوان او بوسه م?‏زد و اشک م?‏ر?خت. روز? مادرش امّ البن?ن که شاهد ا?ن صحنه بود، سبب گر?ه امام را پرس?د. حضرت فرمود: ا?ن دستها در راه کمک و نصرت برادرش حس?ن، قطع خواهد شد؛ گر?هء من برا? آن روز است.

با تولّد عبّاس، خانه عل?(ع) آم?خته ‏ا? از غم و شاد? شد: شاد? برا? ا?ن مولود خجسته، و غم و اشک برا? آ?نده‏ ا? که برا? ا?ن فرزند و دستان او در کربلا خواهد بود.

عبّاس در خانه عل?(ع) و در دامان مادرِ با ا?مان و وفادارش و در کنار حسن و حس?ن (عل?هماالسلام) رشد کرد و از ا?ن دودمان پاک و عترتِ رسول، درسها? بزرگ انسان?ت و صداقت و اخلاق را فرا گرفت.

ترب?ت خاصّ امام عل?(ع) ب?‏ شک، در شکل دادن به شخص?ت فکر? و روح? بارز و برجستهء ا?ن نوجوان، سهم عمده‏ ا? داشت و درک بالا? او ر?شه در هم?ن ترب?تها? والا داشت.

روز? حضرت ام?ر(ع) عبّاسِ خردسال را در کنار خود نشانده بود، حضرت ز?نب (س) هم حضور داشت. امام به ا?ن کودک عز?ز گفت: بگو ?ک. عبّاس گفت: ?ک. فرمود: بگو دو. عباس از گفتن خوددار? کرد و گفت: شرم م?‏کنم با زبان? که خدا را به ?گانگ? خوانده ‏ام دو بگو?م. حضرت از معرفت ا?ن فرزند خشنود شد و پ?شان? عبّاس را بوس?د(10).

استعداد ذات? و ترب?ت خانوادگ? او سبب شد که در کمالات اخلاق? و معنو?، پا به پا? رشد جسم? و ن?رومند? عضلان?، پ?ش برود و جوان? کامل، ممتاز و شا?سته گردد. نه‏ تنها در قامت رش?د بود، بلکه در خِرد، برتر و درجلوه‏ ها? انسان? هم رش?د بود. او م?‏دانست که برا? چه روز? عظ?م، ذخ?ره شده است تا در ?ار? حجّت خدا جان نثار? کند. او برا? عاشورا به دن?ا آمده بود.

عبّاس، نجابت و شرافت خانوادگ? داشت و از نفسها? پاک و عنا?تها? و?ژه عل?(ع) و مادرش امّ البن?ن برخوردار شده بود. امّ البن?ن هم نجابت و معرفت و محبّت به خاندان پ?امبر را ?کجا داشت و در ولا و دوست? آنان، مخلص و ش?فته بود. از آن سو نزد اهل ب?ت هم وجهه و موقع?ّت ممتاز و مورد احترام? داشت. ا?ن که ز?نب کبر? پس از عاشورا و بازگشت به مد?نه به خانه او رفت و شهادت عبّاس و برادرانش را به ا?ن مادرِ داغدار تسل?ت گفت و پ?وسته به خانه او رفت و آمد م?‏کرد و شر?ک غمها?ش بود، نشانِ احترام و جا?گاه شا?سته او در نظر اهل‏ب?ت بود

?فصل جوان?از روز? که عبّاس، چشم به جهان گشوده بود ام?رالمؤمن?ن و امام حسن و امام حس?ن را در کنار خود د?ده بود و از سا?ه مهر و عطوفت آنان و از چشمه دانش و فض?لتشان برخوردار و س?راب شده بود.

چهارده سال از عمر عبّاس در کنار عل?(ع) گذشت، دوران? که عل?(ع) با دشمنان درگ?ر بود. گفته‏ اند عبّاس در برخ? از آن جنگها شرکت داشت، در حال? که نوجوان? در حدود دوازده ساله بود، رش?د و پرشور و قهرمان که در همان سنّ و سال حر?ف قهرمانان و جنگاوران بود. عل?(ع) به او اجازه پ?کار نم?‏داد،(13) به امام حسن و امام حس?ن هم چندان م?دانِ شجاعت نما?? نم?‏داد. ا?نان ذخ?ره‏ ها? خدا برا? روزها? آ?نده اسلام بودند و عبّاس م?‏با?ست جان و توان و شجاعتش را برا? کربلا? حس?ن نگه دارد و علمدار سپاه س?دالشهدا باشد.

برخ? جلوه ‏ها?? از دلاور? ا?ن نوجوان را در جبهه صفّ?ن نگاشته ‏اند. اگر ا?ن نقل درست باشد، م?زان رزم آور? او را در سن?ن نوجوان? و دوازده سالگ? نشان م?‏دهد.

در ?ک? از روزها? نبرد صفّ?ن، نوجوان? از سپاه عل?(ع) ب?رون آمد که نقاب بر چهره داشت و از حرکات او نشانه‏ ها? شجاعت و ه?بت و قدرت هو?دا بود. از سپاه شام کس? جرأت نکرد به م?دان آ?د. همه ترسان و نگران، شاهد صحنه بودند. معاو?ه ?ک? از مردان سپاه خود را به نام «ابن شعثاء»که دل?رمرد? برابر با هزاران نفر بود صدا کرد و گفت: به جنگ ا?ن جوان برو. آن شخص گفت: ا? ام?ر، مردم مرا با ده هزار نفر برابر م?‏دانند، چگونه فرمان م?‏ده? که به جنگ ا?ن نوجوان بروم؟ معاو?ه گفت: پس چه کن?م؟ ابن شعثاء گفت: من هفت پسر دارم، ?ک? از آنان را م?‏فرستم تا او را بکشد. گفت: باشد. ?ک? از پسرانش را فرستاد، به دست ا?ن جوان کشته شد. د?گر? را فرستاد، او هم کشته شد. همهء پسرانش ?ک به ?ک به نبرد ا?ن ش?ر سپاه عل?(ع) آمدند و او همه را از دم ت?غ گذراند.

خود ابن شعثاء به م?دان آمد، در حال? که م?گفت: ا? جوان، همهء پسرانم را کشت?، به خدا پدر و مادرت را به عزا?ت خواهم نشاند. حمله کرد و نبرد آغاز شد و ضربات? م?ان آنان ردّ و بدل گشت. با ?ک ضربت کار? جوان، ابن ‏شعثاء به خاک افتاد و به پسرانش پ?وست. همهء حاضران شگفت زده شدند. ام?رالمؤمن?ن او را نزد خود فراخواند، نقاب از چهره‏اش کنار زد و پ?شان? او را بوسه زد. د?دند که او قمر بن? هاشم عباس بن عل?(ع) است.

ن?ز آورده‏ اند در جنگ صف?ن، در مقطع? که سپاه معاو?ه بر آب مسلّط شد و تشنگ?، ?اران عل?(ع) را تهد?د م?‏کرد، فرمان? که حضرت به ?اران خود داد و جمع? را در رکاب حس?ن(ع) برا? گشودن شر?عه و باز پس گرفتن آب فرستاد، عباس بن عل? هم در کنار برادرش و ?ار و همرزم او حضور داشته است.

ا?نها گذشت و سال چهلم هجر? رس?د و فاجعهء خون?ن محراب کوفه اتّفاق افتاد. وقت? عل?(ع) به شهادت رس?د، عباس بن عل? چهارده ساله بود و غمگ?نانه شاهد دفن شبانه و پنهان? ام?رالمؤمن?ن(ع) بود. ب? شک ا?ن اندوه بزرگ، روح حسّاس او را به سخت? آزرد. امّا پس از پدر، تک?ه گاه? چون حسن?ن (عل?هماالسلام) داشت و در سا?ه عزّت و شوکت آنان بود. هرگز توص?ه‏ ا? را که پدرش در شب 21 رمضان درآستانه شهادت به عباس داشت از ?اد نبرد. از او خواست که در عاشورا و کربلا حس?ن را تنها نگذارد. م?‏دانست که روزها? تلخ? در پ?ش دارد و با?د کمر همّت و شجاعت ببندد و قربان? بزرگ منا? عشق درکربلا شود تا به ابد?ّت برسد.

ده سال تلخ را هم پشت سر گذاشت. سالها?? که برادرش امام حسن مجتب?(ع) به امامت رس?د، ح?له گر?‏ها? معاو?ه، آن حضرت را به صلح تحم?ل? وا داشت. ستمها? امو?ان اوج گرفته بود. حجربن عد? و ?ارانش شه?د شدند؛ عمروبن حمق خزاع? شه?د شد، سختگ?ر? به آل عل? ادامه داشت. در منبرها وعّاظ و خطبا? وابسته به دربارِ معاو?ه، پدرش عل?(ع) را ناسزا م?گفتند. عباس بن عل? شاهد ا?ن روزها? جانگزا? بود تا آن که امام حسن به شهادت رس?د. وقت? امام مجتب?، مسموم و شه?د شد، عباس بن عل? 24 سال داشت. باز هم غم? د?گر برجانش نشست.

پس از آن که امام مجتب?(ع) بن? هاشم را در سوگ شهادت خو?ش، گر?ان نهاد و به ملکوت اعلا شتافت، بستگان آن حضرت، بار د?گر تجربه رحلت رسول خدا و فاطمه زهرا وعل? مرتض? را تکرار کردند و غمها?شان تجد?د شد. عباس بن عل? ن?ز ازجمله کسان? بود که با گر?ه و اندوه برا? برادرش مرث?ه خواند و خاک عزا بر سر و رو? خود افکند ...

ا?ن سالها ن?ز گذشت. عباس بن عل?(ع) ز?ر سا?ه برادر بزرگوارش س?دالشهدا(ع) و در کنار جوانان د?گر? از عترت پ?امبر خدا م?‏ز?ست و شاهد فراز و نش?بها? روزگار بود.

عباس چند سال پس از شهادت پدر، در سنّ هجده سالگ? در اوائل امامت امام مجتب? با لُبابه، دخترعبدالله بن عباس ازدواج کرده بود. ابن عباس راو? حد?ث و مفسّر قرآن و شاگرد لا?ق و برجسته عل?(ع) بود. شخص?ّت معنو? و فکر? ا?ن بانو ن?ز در خانه ا?ن مفسّر امّت شکل گرفته و به علم و ادب آراسته بود. از ا?ن ازدواج دو فرزند به نامها? «عب?دالله» و «فضل» پد?د آمد که هر دو بعدها از عالمان بزرگ د?ن و مروّجان قرآن گشتند. از نوادگان حضرت اباالفضل(ع) ن?ز کسان? بودند که در شمار راو?ان احاد?ث و عالمان د?ن در عصر امامان د?گر بودند و ا?ن نور علو? که در وجود عباس تجلّ? داشت، در نسلها? بعد ن?ز تداوم ?افت و پاسداران? برا? د?ن خدا تقد?م کرد که همه از عالمان و عابدان و فص?حان و اد?بان بودند.

عباس درهمه دوران ح?ات، همراه برادرش حس?ن(ع) بود و فصل جوان? ‏اش در خدمت آن امام گذشت. م?ان جوانان بن?‏ هاشم شکوه و عزّت? داشت و آنان بر گرد شمع وجود عباس، حلقه‏ ا? از عشق و وفا به وجود آورده بودند و ا?ن جمعِ حدوداً س? نفر?، در خدمت و رکاب امام حسن و امام‏ حس?ن همواره آماده دفاع بودند و در مجالس و محافل، از شکوه ا?ن جوانان، به و?ژه از صولت و غ?رت و حم?ّت عباس سخن بود.

آن روز هم که پس از مرگ معاو?ه، حاکم مد?نه م?‏خواست درخواست و نامه ?ز?د را درباره ب?عت با امام حس?ن(ع) مطرح کند و د?دار? م?ان ول?د و امام در دارالاماره انجام گرفت، س? نفر از جوانان هاشم? به فرمانده? عباس‏ بن عل?(ع) با شمش?رها? برهنه، آماده و گوش به فرمان، ب?رون خانه ول?د و پشت در ا?ستاده بودند و منتظر اشاره امام بودند که اگر ن?از? شد به درون آ?ند و مانع بروز حادثه ‏ا? شوند. کسان? هم که از مد?نه به مکه و از آن‏جا به کربلا حرکت کردند، تحت فرمان اباالفضل(ع) بودند.

ا?نها، گوشه‏ ها?? از رخدادها? زندگ? عباس در دوران جوان? بود تا آن که حماسه عاشورا پ?ش آمد و عباس، وجود خود را پروانه ‏وار به آتشِ عشقِ حس?ن زد و سراپا سوخت و جاودانه شد درود خدا و همهء پاکان بر او باد.

 

?س?ما? اباالفضل(ع(هم چهره عباس ز?با بود، هم اخلاق و روح?ّاتش. ظاهر و باطن عباس نوران? بود و چشمگ?ر و پرجاذبه. ظاهرش هم آ??نه باطنش بود. س?ما? پر فروغ و تابنده ‏اش او را همچون ماه، درخشان نشان م?‏داد و در م?ان بن? هاشم، که همه ستارگانِ کمال و جمال بودند، اباالفضل همچون ماه بود؛ از ا?ن رو او را «قمر بن? هاشم» م?گفتند.

در ترس?م س?ما? او، تنها نبا?د به اندام قو? و قامت رش?د و ابروان کش?ده و صورت همچون ماهش بسنده کرد؛ فض?لتها? او ن?ز، که درخشان بود، جزئ? از س?ما? اباالفضل را تشک?ل م?‏داد. از سو?? ن?رو? تقوا، د?انت و تعهّدش بس?ار بود و از سو?? هم از قهرمانان بزرگ اسلام به‏ شمار م?‏ آمد. ز?با?? صورت و س?رت را ?کجا داشت. قامت? رش?د و بر افراشته، عضلات? قو?‏ و بازوان? ستبر وتوانا و چهره ‏ا? نمک?ن و دوست داشتن? داشت. هم وج?ه بود، هم مل?ح. آنچه خوبان همه داشتند، او به تنها?? داشت.

وقت? سوار بر اسب م?‏شد، به خاطر قامت کش?ده ‏اش پاها?ش به زم?ن م?‏رس?د و چون پا? در رکاب اسب م?‏نهاد، زانوانش به گوشها? اسب م?‏رس?د. شجاعت و سلحشور? را از پدر به ارث برده بود و در کرامت و بزرگوار? و عزّت نفس و جاذبه س?ما و رفتار، ?ادگار? از همه عظمتها و جاذبه‏ ها? بن?‏ هاشم بود. بر پ?شان?‏ اش علامت سجود نما?ان بود و از تهجّد و عبادت و خضوع و خاکسار? در برابر «اللّه» حکا?ت م?‏کرد. مبارز? بود خدا دوست و سلحشور? آشنا با راز و ن?ازها? شبانه.

قلبش محکم و استوار بود همچون پاره آهن. فکرش روشن و عق?ده ‏اش استوار و ا?مانش ر?شه ‏دار بود. توح?د و محبّت خدا در عمق جانش ر?شه داشت. عبادت و خداپرست? او آن چنان بود که به تعب?ر ش?خ صدوق: نشان سجود در پ?شان? و س?ما? او د?ده م?‏شد.

ا?مان و بص?رت و وفا? عباس، آن چنان مشهور و زبانزد بود که امامان ش?عه پ?وسته از آن ?اد م?‏کردند و او را به عنوان ?ک انسان والا و الگو م? ‏ستودند. امام سجاد(ع) روز? به چهره «عب?دالله» فرزند حضرت اباالفضل(ع) نگاه کرد و گر?ست. آنگاه با ?اد کرد? از صحنه نبرد اُحد و صحنه کربلا از عمو? پ?امبر (حمزه س?دالشهدا) و عمو? خودش (عباس‏ بن عل?) چن?ن ?اد کرد:

«ه?چ روز? برا? پ?امبر خدا سخت‏تر از روز «اُحد» نگذشت. در آن روز، عمو?ش حضرت حمزه که ش?ر دلاور خدا و رسول بود به شهادت رس?د. بر حس?ن بن عل?(ع) هم روز? سخت‏تر از عاشورا نگذشت که در محاصره س? ‏هزار سپاه دشمن قرار گرفته بود و آنان م?‏پنداشتند که با کشتن فرزند رسول خدا به خداوند نزد?ک م?‏شوند و سرانجام، ب? ‏آن‏که به نصا?ح و خ?رخواه? ها? س?دالشهدا گوش دهند، او را به شهادت رساندند.»

 آنگاه در ?ادآور? فداکار? و عظمت روح? عباس(ع) فرمود:

«خداوند،عمو?م عباس را رحمت کند که در راه برادرش ا?ثار و فداکار? کرد و از جان خود گذشت، چنان فداکار? کرد که دو دستش قلم شد. خداوند ن?ز به او همانند جعفربن اب?‏طالب در مقابل آن دو دستِ قطع شده دو بال عطا کرد که با آنها در بهشت با فرشتگان پرواز م?‏کند.عباس نزد خداوند، مقام و منزلت? دارد بس بزرگ، که همه شه?دان در ق?امت به مقام والا? او غبطه م?‏خورند و رشک م?‏برند.»

بص?رت و شناخت عم?ق و پا?بند? استوار به حق و ولا?ت و راه خدا از و?ژگ? ها? آن حضرت بود. در ستا?ش? که امام صادق(ع) از او کرده است بر ا?ن اوصاف او انگشت نهاده و به‏ عنوان ارزش‏ها? متبلور در وجود عبّاس، ?اد کرده است:

«کان عمُّنا العبّاسُ نافذ البص?ره صُلب الا?مانِ، جاهد مع اب?‏عبدالله(ع) وابْل?’ بلاءاً حسناً ومض? شه?داً(26)؛

عمو? ما عباس، دارا? بص?رت? نافذ و ا?مان? استوار بود، همراه اباعبدالله جهاد کرد و آزما?ش خوب? داد و به شهادت رس?د.»

بص?رت و ب?نش نافذ و قو? که امام در وصف او به کار برده است، سند? افتخار آفر?ن برا? اوست. ا?ن و?ژگ?‏ها? والاست که س?ما? عباس بن عل? را درخشان و جاودان ساخته است. و? تنها به عنوان ?ک قهرمانِ رش?د و علمدارِ شجاع مطرح نبود، فضا?ل علم? و تقوا?? او و سطح رف?ع دانش او که از خردسال? از سرچشمه علوم اله? س?راب و اشباع شده بود، ن?ز درخور توجّه است. تعب?ر «زُقّ العِلْم زقّاً» که در برخ? نقلها آمده است، اشاره به ا?ن حق?قت دارد که تغذ?ه علم? او از همان کودک? بوده است.

افتخار بزرگ عباس بن عل? ا?ن بود که در همه عمر، در خدمتِ امامت و ولا?ت و اهل‏ب?ت عصمت بود، بخصوص نسبت به اباعبدالله الحس?ن(ع) نقش حما?ت? و?ژه ا? داشت و بازو و پشتوانه و تک?ه گاه برادرش س?دالشهدا بود و نسبت به آن حضرت، همان جا?گاه را داشت که حضرت ام?ر نسبت به پ?امبر خدا داشت. در ا?ن زم?نه به مقا?سه ?ک? از نو?سندگان درباره ا?ن پدر و پسر توجه کن?د:

«حضرت عباس در بس?ار? از امور اجتماع? مانند پدر قد مردانگ? برافراخت و ابراز فعال?ت و شجاعت نمود. عباس، پشت و پناه حس?ن بود مانند پدرش که پشت و پناه حضرت رسول الله بود. عباس در جنگها همان استقامت، پافشار?، شجاعت، قوّت بازو، ا?مان و اراده، پشت نکردن به دشمن، فر?ب دادن و ب?م نداشتن از عظمت حر?ف و انبوه? دشمن را که پدرش درجنگها? اُحد، بدر، خندق، خ?بر و غ?ره نشان داد، در کربلا ابراز داشت.

عباس، همانطور که عل?(ع) هم?ان نان و خرما به دوش م?گرفت و برا? ا?تام و مساک?ن م?‏برد، او به اتفاق و امر برادر، بس?ار? از گرسنگان مکّه و مد?نه را به هم?ن ترت?ب اطعام م?‏نمود. عباس، مانند عل?(ع) که باب حوا?ج دربار پ?غمبر بود و هرکس رو? به ساحت او م?‏کرد، اوّل عل? را م?‏خواند، باب حوا?ج در استان امام حس?ن بود و هرکس برا? رفع حوا?ج به دربار حس?ن (ع) م?‏شتافت، عباس را م?‏خواند.

عباس مانند پدر که در بستر پ?غمبر خواب?د و فداکار? کرد در راه پ?غمبر، در روز عاشورا برا? اطفال و آب آوردن فداکار? کرد. عباس مانند پدر که در حضور پ?غمبر شمش?ر م?‏زد، در حضور برادر شمش?ر زد تا از پا? در آمد. عباس، همان‏طور که پدرش به تنها?? به دعوت دشمن رفت، به‏ تنها?? برا? مهلت به طرف خ?ل دشمن حرکت فرموده و مهلت گرفت.»

 

?در آ??نه القابغ?ر از نام، که مشخّص کننده هر فرد از د?گران است، صفات و و?ژگ?‏ها? اخلاق? و عمل? اشخاص ن?ز آنان را از د?گران متما?ز م?‏کند و به خاطر آن خصوص?ّات بر آنها «لقب» نهاده م?‏شود و با آن لقبها آنان را صدا م?‏زنند ?ا از آنان ?اد م?‏کنند.

وقت? به القاب ز?با? حضرت عباس م? ‏نگر?م، آنها را همچون آ??نه ‏ا? م?‏ ?اب?م که هرکدام،جلوه ‏ا? از روح ز?با و فضا?ل حضرتِ ابوفضا?ل را نشان م?‏دهد. القاب حضرت عباس، برخ? در زمان ح?اتش هم شهرت ?افته بود، برخ? بعدها بر او گفته شد و هر کدام مدال افتخار و عنوان فض?لت? است جاودانه.

چه ز?باست که اسم، با مسمّ? و لقب، با صاحب لقب هماهنگ باشد و هرکس شا?سته و درخور لقب و نام و عنوان? باشد که با آن خوانده و ?اد م?‏شود.

نام ا?ن فرزند رش?د ام?رالمؤمن?ن «عباس» بود، چون ش?رآسا حمله م?‏کرد و دل?ر بود و در م?دانها? نبرد، همچون ش?ر? خشمگ?ن بود که ترس در دل دشمن م?‏ر?خت و فر?ادها? حماس?‏اش لرزه بر اندام حر?فان م?‏افکند.

کُن?ه‏ اش «ابوالفضل» بود، پدر فضل؛ هم به ا?ن جهت که فضل، نام پسر او بود، هم به ا?ن جهت که در واقع ن?ز، پدر فض?لت بود و فضل و ن?ک? زاده او و مولود سرشت پاکش و پرورده دست کر?مش بود.

او را «ابوالقِربه» (پدر مشک) هم م?گفتند به خاطر مشکِ آب? که به دوش م?گرفت(33) و از کودک? م?ان بن? هاشم سقّا?? م?‏کرد(34)«سقّا» لقب د?گر ا?ن بزرگ مرد بود. آب آور تشنگان و طفلان، به خصوص درسفر کربلا، ساق? کاروان?ان و آب آور لب تشنگان خ?مه‏ ها? ابا عبدالله(ع) بود و ?ک? از مسؤول?تها?ش در کربلا تأم?ن آب برا? خ?مه‏ ها? امام بود و وقت? از روز هفتم محرّم، آب را به رو? ?اران امام حس?ن(ع) بستند، ?ک بار به همراه? تن? چند از ?اران، صف دشمن را شکافت و از فرات آب به خ?مه‏ ها آورد. عاقبت هم روز عاشورا در راه آب آور? برا? کودکان تشنه به شهادت رس?د(35) (که در آ?نده خواهد آمد). او از تبار هاشم و عبدالمطلب وابوطالب بود، که همه از ساق?انِ حجاج بودند.عل?(ع) ن?ز ان همه چاه و قنات حفر کرد تا تشنگان را س?راب سازد. در روز صفّ?ن هم سپاه عل?(ع) پس از است?لا بر آب، سپاه معاو?ه را اجازه داد که از آن بنوشد تا شاهد? بر فتوّت جبهه عل?(ع) باشد. عباس، تداوم آن خط و ا?ن مرام و استمرار ا?ن فرهنگ و فرزانگ? است. درکربلا هم منصب سقّا?? داشت تا پاسدار شرف باشد.

لقب د?گرش «قمر بن? هاشم» بود. در م?ان بن? هاشم ز?باتر?ن و جذاب‏تر?ن چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار م?‏درخش?د.

او با عنوانِ «باب الحوائج» هم مشهور است. استان رف?عش قبله گاه حاجات است و توسّل به آن حضرت، برآورنده ن?از محتاجان و دردمندان است. هم در حال ح?ات درِ رحمت و بابِ حاجت و چشمه کرم بود و مردم حت? اگر با حس?ن(ع) کار? داشتند از راه عباس وارد م?‏شدند، هم پس از شهادت به کسان? که به نام مبارکش متوسّل شوند، عنا?ت خاصّ دارد و خداوند به پاسِ ا?مان و ا?ثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را بر م?‏ آورد. بس?ارند آنان که با توسّل به استان فضل اباالفضل(ع) و رو? آوردن به درگاه کرم و فتوّت او، شفا ?افته‏ اند ?ا مشکلاتشان برطرف شده و ن?ازشان بر آمده است. درکتابها? گوناگون، حکا?ات شگفت وخواندن? از کرامت حضرت اباالفضل(ع) نقل شده است. خواندن و شن?دن ا?ن گونه کرامات (اگر صح?ح و مستند باشد) بر ا?مان وعق?ده و محبّت انسان م?‏افزا?د.

او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. ا?ن لقب در ارتباط با نقش پرچمدار? عباس در کربلاست. و? فرمانده نظام? ن?روها? حق در رکاب امام حس?ن(ع) بود و خود س?ّدالشهدا او را با عنوانِ «صاحب لواء» خطاب کرد که نشان‏ دهنده نقش علمدار? اوست «عبدصالح» (بنده شا?سته) لقب د?گر? است که در ز?ارتنامه او به چشم م?‏خورد، ز?ارتنامه ‏ا? که امام صادق(ع) ب?ان فرموده است. ا?ن که ?ک حجّت معصوم اله?، عباسِ شه?د را عبدصالح و مط?ع خدا و رسول و امام معرف? کند، افتخار کوچک? ن?ست.

?ک? د?گر از لقبها?ش «ط?ّار» است، چون همانند عمو?ش جعفر ط?ّار به جا? دو دست? که از پ?کرش جدا شد، دو بال به او داده شده تا در بهشت بال در بال فرشتگان پرواز کند. ا?ن بشارت را پدرش ام?رالمؤمن?ن(ع) در کودک? عباس، آن هنگام که دستها? او را م?‏بوس?د و م? گر?ست به اهل خانه داد تا تسلا? غم و اندوه آنان گردد...

منبع :

www.abalfazl.com
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۰۳
هادی قلعه نوی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی