کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

توص?ه بزرگان

 

پ?امبر اکرم صل? الله عل?ه وآله وسلم

?ک? از وصا?ا? رسول خدا صل? الله عل?ه  وآله وسلم ?، به ام?رالمومن?ن،عل?ه السلام  ا?ن بود:«درهمه حال و در هرشرا?ط?، قرآن تلاوت کن »

امام خم?ن?

«فرزندم، با قرآن، ا?ن کتاب بزرگ معرفت ،آشنا شو و با قرائت آن راه? به سو? محبوب باز کن .تصور مکن که قرائت بدون معرفت اثر? ندارد که ا?ن وسوسه ? ش?طان است . ا?ن کتاب از طرف محبوب است برا? تو و برا? هرکس و نامه است اگرچه عاشق و محب ،مفاد آن را ندانند»

آ?ت الله العظم? قاض?

«برشما باد به قرائت قرآن کر?م در شب، با صدا? ز?با و غم انگ?ز،که آن نوش?دن? و شرا? مومنان است .»

ملا حس?نقل? همدان?

هرروز، هرقدر م? توان? ،لااقل ?ک جزء قرآن، با احترام وخضوع وخشوع بخوان ؛و در ب?ن خواندن حرف مزن مگر در حال ضرورت و در وقت خواب «شهادت»را بخوان و «آ?ت الکرس? » و ?ک مرتبه «فاتحه» و چهارمرتبه «سوره توح?د»و پانزده مرتبه «سوره قدر»و آ?ه «شهدالله» را بخوان و استغفارهم مناسب است . اگر بعض? از اوقات بتوان? سوره مبارکه «توح?د»را صدمرتبه بخوان? بس?ارخوب است ...»

علامه حل?

«فرزندم، تو راسفارش م? کنم به تلاوت قرآن عز?ز،تفکر در معان? بلند آن و اطاعت محض از دستوراتش؛و دور? از آن چه قرآن از آن نه? فرموده است .

علامه محمدتق? مجلس?

«شگفت ازکسان? که قرآن را وا نهادند و تنها به احاد?ث چنگ زده اند. با ا?نکه روا?ات، چونان قرآن محکم ومتشابه دارد[گو?ا توجه نکردند به فرموده] خدا? تعال? که فرمود:کتاب? برتوفرستاد?م چرا درآ?ات تدبر وژرف اند?ش? نم? کنند .وآ?ات? د?گردرا?ن زم?نه. بنابرا?ن با?سته است باحالت تضرع درقرآن ،تدبر و ژرف اند?ش? کنند ،...تاپروردگارتبارک وتعال? ،حق رابرآنان بنما?اند.»

علامه شعران?

«برطالب علم واجب است که قرائت قرآن کر?م را درطول شبانه روزترک نگو?د و آن قرائت را به اندازه توانا?? خو?ش با تدبر وتامل در ر?زه کار? ها و معان? آ?ات، همراه سازد ودرآ?ات? که به اشکال برم? خورد به تفس?رمراجعه کند»

علامه ش?خ مجتب? قزو?ن?

استادمحمدرضا حک?م? درباره عالم ربان? ش?خ مجتب? قزو?ن? م? گو?د:

«عالم ربان? و متاله قرآن?،حضرت ش?خ مجتب? قزو?ن? خراسان? ازعالمان جامع و بزرگ وکم مانند اسلام بود. ا?شان با جامع?ت و?ژه خود درهمه علوم اسلام?،توجه? خاص به قرآن کر?م داشت .قرآن کر?م را سرچشمه همه علوم تحق?ق?، معارف روح?، اسرارترب?ت?، سرصعودروحان? و بقا? جاودان? م? دانست .درباره تلاوت قرآن دو دستور بس?ارمهم داشت که در ا?ن جا ب?ان و تحر?ر م? شود :?ک? تلاوت فجر? ود?گر? تلاوت عقل? .

درباره تلاوت فجر? م? فرمود: خواندن قرآن کر?م درژا?ان سحر و به هنگام طلوع فجر،تاث?رخاص? داردکه هرکس برآن مواظبت کند به آثارآن م? رسد .درا?ن باره نظر به آ?ه: "ان قرآنا الفجرکان مشهودا" ؛ براست? که قرائت فجرهنگام ،هماره مشهود بوده است .داشت و م? فرمود:ا?نکه خداوند م? فرما?د قرآن فجرمشهود ومحسوس است و د?ده م? شود،به درست? برا? من روشن نبودو حق?قت آ?ه ،درحاله ا? ازابهام قرارداشت .ازا?ن رو، برآن شدم که سحرگاهان قران بخوانم وآن را تا طلوع فجر ادامه دهم .

بعدازمدت? حقا?ق? ازآ?ات برمن اشکارشدکه تحمل آن دشوار و خارج از طاقت من بود.در?افتم که معنا? آ?ه ا?ن است که تلاوت قرآن کر?م ،درسحر و هنگام طلوع فجر موجب آن م? شودکه حقا?ق آ?ات برا? انسان مکشوف و محسوس گردد.

ازا?ن رو، آن بزرگوار به شاگردان و دوستداران معارف قرآن? به عنوان دستورالعمل توص?ه م? فرمودند که بعد از تهجد و نماز شب،قرآن تلاوت کن?دو سع? کن?د آن را تا طلوع فجرادامه ده?د.

اثار? از?افته ها? خو?ش باز م? گفت که با?د قدر دانست و از اسرار روحان? شب ها وسحرها غافل نبود.و ?ک روز ا?ن مصرع را خواند :هرشب،شب قدراست اگر قدر بدان?.

درباره تلاوت عقل? م? فرمود:خواندن قرآن و آ?ات قرآن  با?د با صبرو توجه و تامل باشد. نبا?د قرآن را باشتا ب بخوان?م [چنانکه دراحاد?ث ن?زآمده است ،حت? م? فرمود : ?ک آ?ه را ده بار بخوان?د، بارها بخوان?د،حت? ده روز، ?ک ماه .....و در معان? آن خوب دقت کن?د تا به حقا?ق آن برس?د تا آ?ه دروجود شما جا بازکند،روح شمارا تکان دهدو شمارا بسازد، ?عن? تا مرحله فهم درست و دق?ق آن و عمل به آن بالا رو?د و روحتان،روح? قرآن? شود.

تلاوت با?د،تلاوت عقل? باشد نه فقط تلاوت لفظ?، ?عن? تلاوت با?د همراه با صرف زمان و کمال توجه،تدبر، تعقل راست?ن، درمعان? و حقا?ق آ?ات آسمان? باشد....»

 

ملا احمدنراق?

عالم ربان? مرحوم ملا احمد نراق? ،اعل? الله مقامه،جمله کوتاه? را از بعض? از اصحاب،ا?ن چن?ن نقل م? کند که:«هرگاه دل? پاک گردد، هرگز از قرائت قرآن س?ر نم? گردد.»

و درجا? د?گر م? فرما?د:«مقصود کل? از تلاوت قرآن ،رس?دن به ?ک حالت قلب? و عمل? است و تنها جنبان?دن زبان،کار? بس?ار آسان است.»

ملامحسن ف?ض کاشان?

«قار? قرآن با?ست? در چهره خود ادب را حفظ کند....هنگام تلاوت، شا?سته است رو به قبله باشد و سر خود را پا??ن اندازد ،چهار زانو بنش?ندو به جا?? تک?ه نکند و نشستن او چونان متکبرانه نباشد.اگرچه تنها نشسته باشد چن?ن پندارد که در برابر استاد خو?ش نشسته است.»

آ?ت الله بهجت

«قرآن را حفظ کن?م تا هم?شه با ما باشدو ما با او باش?م ، به قرآن تحصن بکن?م و آن را وس?له ?حفظمان درفتن و شدا?د دن?ا قرار ده?م.»2(آ?ت الله العظم? بهجت ،به سو? محبوب ،ص 71).

استادمطهر?

استاد مطهر? در نامه ا? به فرزندش م? نو?سد:«....حت? الامکان از تلاوت روز? ?ک حزب قرآن که فقط 5 دق?قه طول م? کشد مضا?قه نکن ،و ثوابش را هد?ه به روح مبارک حضرت رسول اکرم(صل? الله عل?ه . آله وسلم) بنما،که موجب برکت عمر و موفق?ت است انشا،الله.»

آ?ت الله جواد? آمل?

«تلاوت ازخداوند متعال ، به وس?له فرشتگان ، برقلب و سمع مبارک رسول خدا جار? شدو پس ازآن، توسط پ?امبر به مردم منتقل گرد?د .همان گونه که ا?ن تلاوت بالحق بود، ماهم موظف?م که آن را بالحق تلاوت کن?م. پس با?دآداب تلاوت را از قرآن و سخنان معصوم?ن در?اب?م.»

استاد بس?ون?

استاد احمد محمد بس?ون? م? گو?د : «اول?ن گام برا? ?ک قار? قرآن ،حفظ قرآن است .کس? که حافظ قرآن  باشد بس?ار بهتر م? تواند به قرائت قرآت بپردازد؛ بنابرا?ن به تمام قار?ان قرآن سفارش م? کنم که حتما به حفظ قرآن ن?ز اهتمام بورزند.»3(مر?م قاسم? احمد،نگاه? به زندگ? قار?ان مشهور قرآن کر?م ،ص 91).

و ن?ز م? گو?د :«قار?ان ا?ران? از ح?ث تلاوت قرآن بس?ار ز?با تلاوت م? کنند، اما نکته ا? که با?د مورد توجه قرار دهند ا?ن است که در راستا? تمر?ن ها? خو?ش از حفظ قرآن ن?ز غفلت نورزند .»4(همان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۲ ، ۱۰:۳۷
هادی قلعه نوی

 

شب دهم از لیالى متبرکه و از آن چهار شبى است که احیاء آنها شایسته است و درهاى آسمان در ای شب بازاست و سنّت است در آن زیارت امام حسین علیه السلام و دعاء یا دائِمَ الْفَضْلِ عَلىَ الْبَرِیَّةِ روز دهم روز عید قربان است و بسیار روز شریفى است و اعمال آن چند چیز است. 
اوّل غسل است که در این روز سنّت مؤکد است و بعضى از علماء واجب دانسته اند.
دوّم نماز عید است به همان نحو که در عید فطر ذکر شد لکن در این روز مستحب است که افطار بعد از نماز از گوشت قربانى شود. 
سوّم خواندن دعاهائى که وارد شده پیش از نماز عید و بعد از آن و در اقبال ذکر شده و شاید بهترین دعاهاى این روز دعاى چهل و هشتم صحیفه کامله باشد: اَللّهُمَّ هذا یَوْمٌ مُبارَکٌ و دعاى چهل و ششم را نیز بخواند یا مَنْ یَرْحَمُ مَنْ لا یَرْحَمُهُ الْعِبادُ 
چهارم خواندن دعاى ندبه است 
پنجم قربانى است که سنّت مؤ کّد است 
ششم خواندن تکبیرات است براى کسى که در منى باشد عقیب پانزده نماز که اوّلش نماز ظهر روز عید است وآخرش نماز صبح روز سیزدهم و کسانى که در سایر شهرها هستند بخوانند عقیب ده نماز از ظهر روز عید تا صبح دوازدهم و تکبیرات این است :
اللّهُ اَکْبَرُ اللّهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُاللّهُ اَکْبَرُاللّهُ اَکْبَرُ ولِلّهِ الْحَمْدُ اللّهُ
خدا بزرگتر از توصیف است .... معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر است ... و ستایش خاص خدا است
اَکْبَرُ عَلى ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلى ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ
خدا بزرگتر است بر آنچه ما را راهنمائى کرد خدا بزرگتر است بر آنچه روزى ما کرد از چهارپایان انعام (شتر و گاو و گوسفند) 
وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلى ما اَبْلانا 
و ستایش خاص خدا است براى آنکه آزمود ما را
و مستحب است تکرار این تکبیرات عقب نمازها به قدر امکان و خواندن بعد از نوافل

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۴۳
هادی قلعه نوی

 
خنجر شوق بر حنجر نفس

عید قربان جلوه گاه تعبد و تسلیم ابراهیمیان حنیف است . فصل قرب یافتن مسلمآنان به خداوند، در سایه عبودیت است .

اگر ابراهیم خلیل ، در اجراى فرمان پروردگارش ، خنجر بر حنجر اسماعیل مى نهد، اگر اسماعیل ذبیح ، پدر را در اجراى امر خدایى ، تشویق و ترغیب مى کند، اگر شیخ الانبیاء در نهادن کارد بر حلقوم فرزندش ، لحظه اى تردید و توقف نمى کند؛ همه و همه ، نشانه مسلمانى آن پدر و پسر و شاهد صداقت در عقیده و عشق ، و وفادارى در قلمرو بندگى است .

عید قربان ، مجراى فدا کردن عزیزترین یعنى خدا است .

عید قربان ، مجراى فیض الهى و بهانه عنایت رحمانى به بندگان مومن و مسلم و مطیع است .

قربانى تو در این چیست ؟

در راه خدا، چه چیز فدا مى کنى ؟

با چه وسیله ، به استان پروردگار، تقرب مى جویى ؟ و کدام فدیه را به قربانگاه صدق ، عشق ، اخلاص و وفا مى آورى ؟

براى اولیاء الله عید قربان مجمع الشواهد صدق در گفتار، کردار، ادعا و عمل است . تو نیز، اگر بتوانى رضاى خویش را فداى رضاى حق کنى ، اگر بتوانى از خواسته دل در راه خواسته دین چشم بپوشى ، اگر بتوانى از داشته ها و خواسته ها بگذرى ، آنگاه ، به مرز عبودیت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده اى .

مگر خلیل الرحمان چه کرد؟ تو نیز اگر پیر و مشى و مرام ابراهیمى ، نباید هیچ چیز از آنچه دارى و به آن دلبسته اى ، همچون زن و فرزند، مال و منال ، پول و پس انداز، خانه و خادم ماشین و مسکن ، و... حجاب چهره جانت ، مانع بندگى و فرمانبرداریت شود و آنگاه که پاى دین و خدا به میان آید، بسادگى و بصراحتى ابراهیمى و بصداقتى اسماعیلى درگذرى و امر مولا را مقدم بدارى .

بگذر از فرزند و مال و جان خویش

تا خلیل الله دورانت کنند

سر بنه در کف ، برو در کوى دوست

تا چو اسماعیل ، قربانت کنند

اینجاست که قربانى وسیله قرب مى شود و عید قربان روز تقرب به خداوند.

آن هم نه قرب مادى و جسمى - که خدا از محدوده حس و جسم بیرون است - بلکه قرب معنوى و تقرب ارزشى که در سایه ایمان و عمل است .

آنچه انسان را به خدا نزدیک مى کند، طاعت است .

و آنچه از ساحت قرب ربوبى دور مى سازد، معصیت است .

خدا به ما نزدیک است ، حتى نزدیکتر از رگ کردن ، که خود فرموده است :

و نحن اقربب الیه من حبل الورید - ما از او دوریم ، چرا که به جرم و گناه ، گرفتاریم و مجرم هرگز محرم نخواهد شد.

دوست نزدیکتر از من به من است

وین عجبتر که من از وى دورم

اگر پاى از مرز طاعت فراتر ننهیم ، اگر با تیغ گناه ، دامن عصمت ندریم ، اگر دست تعدى ، به حریم حرمات الله نگشاییم ، آنگاه خواهیم دید که هر جا باشیم در قربانگاهیم و هر سو که برویم ، به اوتقرب پیدا مى کنیم ، و هر روزمان عید قربان مى شود. بفرموده حضرت على :

کل یوم لا یعصى الله فیه فهو یوم عید

هر روزى که در آن ، خدا نافرمانى نشود روز عید است .

جلوه دیگر این روز، ذبح است .

قربانى کردن گوسفند، چه از سوى حاجى در منا و چه از سوى ما در شهرها مان ، تکریم آن حماسه معنوى و ایثار عظیم است که ابراهیم و اسماعیل از خود نشان دادند و به مسلخ رفتند، آن فداکارى همواره باید در خاطره ها زنده بماند، تا درسى مى باشد فرا روى ابراهیمیان همیشه و همه جا.

رها شدن از تعلقات و ذبح کردن تمنیات در پیش پاى اراده الهى ، درس دیگران قربانى است ،

تیغ اراده و عفاف ، باید بر خنجر نفسانیات نهاد و خون نفس اماره را ریخت و از شر این وسواس خناس نجات یافت .

تا چه حد حاضرى که خواست خدا را بر خواهش دل مقدم بدارى ؟

تا کجا مى توانى طاعت و اطاعت الله را، با هواى نفس مبادله نکنى ؟

نفس کشتن و جهاد با دشمن درونى ، سخت تر از مبارزه با دشمن ، آشکار و برونى است .

از این رو جهاد اکبر نام گرفته است .

ذبح قربانى در دید عرفانى اهل نظر، رمزى از ترک هواهاى نفسانى و روى آوردن به رضاى الهى است .

ثمرات این ذبح نیز، باید چونان قربانى گوسفند به دیگران برسد.

و... چنین است که آنکه مالک هواى نفس شود و دیو هوا را به بند کشد، هم خویشتن از وسوسه ها و زیانهاى آن آسوده خاطر است ، هم جامعه از صدمه هوا پرستیهاى او مصون !

آرى !... امروز، عید است .

عید قربان و تقرب به خدا، آن هم در سایه عبودیت و بندگى .

ما، بنده آنیم که در بند آنیم .

حال که چنین است ، چرا در بند نفس و بند زر و سیم و بند خواسته ها و داشته ها؟!

دل به خدا بدهیم و در بند عبودیت او باشیم ، تا از هر قید و بندى آزاد شویم .

بندگى خدا، امیدبخش است .

و روز عید قربان مى تواند براى ما اوج این آزادى برین باشد.

خجسته باد عید قربان عید صالحان و ارس ته ، و عید اهل طاعت و تسلیم .

 
 




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۷
هادی قلعه نوی
مراسم دعا? پرف?ض عرفه در محل حس?ن?ه شهر روداب برگزار گرد?د. در ا?ن مراسم که با حضور عده ز?اد? از علاقمندان برگزار گرد?د مداح اهل ب?ت آقا? جاجرم? حاضران را به ف?ض رسان?د.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۲ ، ۱۳:۳۰
هادی قلعه نوی

روزشمار حرکت حضرت مسلم(ع)به کوفه تا شهادت

?? رمضان ??: رس?دن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عق?ل به کوفه برا? بررس? اوضاع

? شوال ??: ورود مسلم بن عق?ل به کوفه،استقبال مردم از و? و شروع آنان به ب?عت

?? ذ? قعده ??: نامه نوشتن مسلم بن عق?ل از کوفه به امام حس?ن و فراخوان? به ‏آمدن به کوفه

? ذ? حجه ??: دستگ?ر? هان?،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عق?ل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگ?‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخف? شدن در خانه طوعه. تبد?ل کردن امام حس?ن‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ا?راد خطبه برا? مردم و خروج از مکه همراه با ?? نفر از افرادخانواده و ?اران به طرف کوفه.

? ذ? حجه ??: درگ?ر? مسلم با کوف?ان،سپس دستگ?ر? او و شهادت مسلم  بر بام‏ دار الاماره کوفه.

شناسنامه حضرت مسلم بن عق?ل عل?ه السلام

جناب مسلم بن عق?ل بن اب? طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت عل? عل?ه السلام است. مسلم همسر رق?ه دختر حضرت عل? عل?ه السلام است که مادرش کلب?ه بود. و?  به سال ?? ه.ق شه?د گشت و از اجله بن? هاشم و کس? است که س?د الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. و? صاحب رأ? و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حس?ن عل?ه السلام اعلام داشتند. حس?ن بن عل? او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهال? کوفه ب?عت بگ?رد . اما ?ز?د، عب?دالله بن ز?اد را به حکومت کوفه فرستاد و عب?دالله مردم را از ب?عت حس?ن عل?ه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

نامه ها? کوف?ان

زمان? که دوازده هزار نامه با ب?ش از ب?ست و دو هزار امضا از طرف کوف?ان به دست امام حس?ن عل?ه ‏السلام رس?د، آن حضرت تصم?م گرفت به نامه ‏ها? ا?شان پاسخ دهد. از ا?ن رو، نما?نده ‏ا? از طرف خود برا? بررس? اوضاع و سنجش روح?ه مردم به کوفه فرستاد. به ا?ن منظور، نامه ‏ا? برا? ا?شان نوشت و مسلم بن عق?ل، عموزاده و شوهرخواهر خو?ش را به عنوان سف?ر و نما?نده به کوفه فرستاد.

مأمور?ت خط?رحضرت مسلم در (ع)سفر به کوفه

تحق?ق درباره ا?ن بود که آ?ا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشت?بان? از امام حس?ن عل?ه ‏السلام و عمل به نامه ‏ها?? که نوشته‏ اند هستند ?ا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل ?ک? از ش?ع?ان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طن?ن ‏انداز گرد?د و ش?ع?ان نزد او رفت و آمد و با امام عل?ه ‏السلام ب?عت م? ‏کردند. در تار?خ آمده که دوازده، هجده و ?ا به نقل از ابن کث?ر، چهل هزار نفر با مسلم ب?عت نمودند. 

نامه حضرت مسلم(ع) در کوفه به امام حس?ن(ع)

مسلم پس از چهل روز بررس? اوضاع کوفه، نامه‏ ا? به ا?ن مضمون به امام حس?ن عل?ه‏ السلام نوشت: «آنچه م? ‏گو?م حق?قت است. اکثر?ت قر?ب به اتفاق مردم کوفه آماده پشت?بان? شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کن?د».  امام  که از احساسات عم?ق کوف?ان با خبر شده بود، تصم?م گرفت به سو? ا?ن شهر حرکت کند.

ورود ابن ز?اد به کوفه

ابن ز?اد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوش?ده وارد کوفه شد. مردم که شن?ده بودند امام عل?ه ‏السلام به سو? آنان حرکت کرده، با د?دن عب?داللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خ?ر مقدم گفتند. پسر ز?اد هم پاسخ? نم? ‏داد و همچنان به سو? دارالاماره پ?ش م? ‏رفت تا به آنجا رس?د. نعمان بن بش?ر(حاکم کوفه) که گمان م? ‏کرد او امام حس?ن عل?ه ‏السلام است، دستور داد درها? قصر را ببندند و خود از بالا? قصر صدا زد: از ا?نجا دور شو. من حکومت را به تو نم? ‏دهم و قصد جنگ ن?ز با تو ندارم. ابن ز?اد جواب داد: در را باز کن. در ا?ن لحظه مرد? که پشت سر او بود صدا?ش را شن?د و به مردم گفت: او حس?ن عل?ه‏ السلام ن?ست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عب?داللّه‏ به راحت? وارد دارالاماره کوفه شد و مردم ن?ز پراکنده گشتند. 

هان? بن عروه

مسلم م? ‏دانست د?ر ?ا زود عب?داللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگ?ر? و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصم?م گرفت جا? خود را عوض کند و به خانه کس? برود که ن?رو? ب?شتر? در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برا? ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به هم?ن منظور خانه هان? بن عروه را برگز?د و هان? ن?ز به رسم جوان‏مرد?، به او پناه داد. هان? بن عروه، از بزرگان کوفه و اع?ان ش?عه بوده، از اصحاب پ?امبر (ص) به شمار م? ‏آ?د.

دستگ?ر? هان?

پس از آنکه ابن ز?اد از مخف?‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزو?ر، م?زبان او، هان? را دستگ?ر کرده، زم?نه را برا? دستگ?ر? مسلم و د?گر بزرگان فراهم سازد. هان? که م?زبان مسلم بود، م? ‏دانست عب?داللّه‏ قصد دستگ?ر? او را دارد. لذا ب?مار? را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خوددار? م? ‏کرد. ابن ز?اد چند نفر را طلب?د و نزد هان? فرستاد. آنان سرانجام هان? را نزد ابن ز?اد بردند. ابن ز?اد با د?دن هان? به او گفت که با پا? خو?ش به سو? مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرس?د. هان? منکر پناه دادن به مسلم شد. در ا?ن هنگام عب?داللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هان? با د?دن او، دانست که انکار سود? ندارد. عب?داللّه‏ با تاز?انه بر سر و صورت هان? زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگ?ن نمود، سپس دستور داد او را زندان? کنند.

طوعه زن? جوانمرد

مسلم، غر?ب و تنها در کوچه‏ ها? کوفه م? ‏گشت. نم? ‏دانست کجا برود. افزون بر تنها??، هر لحظه ب?م آن م? ‏رفت او را دستگ?ر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ا?، زن? را د?د که بر درِ خانه ا?ستاده است. تشنگ? بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آب? طلب?د. زن که طوعه نام داشت، کاسه آب? برا? مسلم آورد. مسلم بعد از آشام?دن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظات? بازگشت و د?د که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ا? بنده خدا! برخ?ز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏اش حلال ندانست. مسلم از جا? خو?ش برخاست و چن?ن گفت: من در ا?ن شهر کس? را ندارم که ?ار? ‏ام کند. طوعه پرس?د: مگر تو ک?ست?؟ و پاسخ شن?د: من مسلم بن عق?ل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پ?امبر (ص) بود، در خانه را به رو? مسلم گشود و از او پذ?را?? کرد.

سخنان عب?داللّه‏ برا? دستگ?ر? حضرت مسلم(ع)

با آنکه مسلم تنها شده بود، ول? باز عب?داللّه‏ از ترس او و ?ارانش از قصر ب?رون نم? ‏آمد. لذا به افراد خو?ش دستور داد همه جا? مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخف? شده باشد. آنان ن?ز همه مسجد را ز?ر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و ?ارانش آنجا ن?ستند. سپس عب?داللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پ?دا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر د?گران حلال است و هر کس او را نزد ما ب?اورد، به اندازه د?ه ‏اش پول خواهد گرفت». تهد?د و تطم?ع عب?داللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دل?ل ترس و به طمع رس?دن به جا?زه، صبح زود وارد قصر شده، مخف?‏گاه مسلم را لو داد. عب?داللّه‏ با شن?دن ا?ن خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگ?ر کنند.

امان دادن به حضرت مسلم(ع) و دستگ?ر? او

مسلم در درگ?ر? با سربازان عب?داللّه‏، حدود ?? نفر از آنان را از پا? درآورد تا آنکه ضربه شمش?ر? صورتش را در?د. با ا?نکه مسلم زخم? بود، باز هم کس? ?ارا? مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ر?ختند و دسته‏ ها? ن? را آتش زده بر رو? او انداختند. ول? مسلم دست از جدال برنم? ‏داشت و بر آنها ?ورش م? ‏برد. وقت? ابن اشعث به آسان? نم? ‏تواند مسلم را دستگ?ر کند، دست به ن?رنگ زد و گفت: ا? مسلم! چرا خود را به کشتن م? ‏ده?؟ ما به تو امان م? ‏ده?م و ابن ‏ز?اد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتماد? به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار د?گر امان دادنش را تکرار کرد و ا?ن بار مسلم به دل?ل زخم‏ها?? که برداشته و ضعف? که در اثر آنها بر او چ?ره شده بود، تن به امان داد. مرکب? آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عب?داللّه‏ بردند.

چگونگ? شهادت حضرت مسلم(ع)

کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمر?‏» سپردند، کس? که در درگ?ر?ها از ناح?ه سر و شانه با شمش?ر مسلم‏ بن عق?ل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پ?کرش را بر زم?ن اندازد.

مسلم را به بالا? دارالاماره م? ‏بردند، در حال? که نام خدا بر زبانش بود، تکب?ر م? ‏گفت، خدا را تسب?ح م? ‏کرد و بر پ?امبر خدا و فرشتگان اله? درود م? ‏فرستاد و م? ‏گفت: خدا?ا! تو خود م?ان ما و ا?ن فر?بکاران ن?رنگ‏ باز که دست از ?ار? ما کش?دند، حکم کن!

جمع?ت? فراوان، ب?رون کاخ، در انتظار فرجام ا?ن برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمش?ر، سر از بدنش جدا کردند، و… پ?کر خون?ن ا?ن شه?د آزاده و شجاع را از آن بالا به پا??ن انداختند و مردم ن?ز هلهله و سروصدا? ز?اد? به پا کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۲
هادی قلعه نوی
خدایا! فرمان رجوع به آثار دادی امّا تو خود به پوشش نورها و به راهنمایی مشاهده و استبصار مرا به سوی خویش بازگردان تا از طریق آنها به تو بازگردم.

به گزارش سرو?س وبلاگ صراط، سبو? معرفت در آخر?ن به روز رسان? خود نوشت:

 
در بخش? از ا?ن دعا این نکته به خوبی تبیین و بر آن تصریح شده است که پی‏بردن به خداوند از راه آثار و آیات او همانند پی‏بردن به آفتاب در فضای روشن روز به وسیله شمع کم‏نور است؛ زیرا ذات اقدس خداوند از هر ظاهری آشکارتر و از هر نوری نورانی‏تر است و هرگز غایب نشده و نمی‏شود تا نیازی به استظهار داشته باشد و هر عارفی قبل از هر چیز اول او را مشاهده می‏کند و بعد آثار او را، و آنکه خدا را رقیب و ناظر نمی‏بیند نابیناست و....

در قسمتی از بخش پایانی دعای عرفه که بدان اشاره شد چنین آمده است:... معبودا! تردّد من در آثار، موجب دوری وصول و شهود می‏شود. پس مرا خدمتی فرمای تا به‏تو رسانَدَم. چگونه با چیزهایی که در وجود خویش نیازمندتوانَد بر تو استدلال می‏شود؟ آیا مگر غیر تو را ظهوری است که تو را نباشد و او سبب پیدایی تو شود؟ چه وقت از نظر پنهان شدی تا به دلیلی که به تو رهنمون شود، نیازمند گردی؟ و چه وقت از ما دور شدی تا آثارْ ما را به تو برساند؟ کور است[1] دیده‏ای که تو را مراقب خود نمی‏بیند! و در زیان است[?] سوداگری بنده‏ای که بهره‏ای از عشق تو در آن نیست!

خدایا! فرمان رجوع به آثار دادی امّا تو خود به پوشش نورها و به راهنمایی مشاهده و استبصار مرا به سوی خویش بازگردان تا از طریق آنها به تو بازگردم چنانکه از طریق آنها به کوی تو داخل شدم، در حالی که ضمیرم از نظر به آثارْ مصون، و همّتم از اتکای بر این آثار بالاتر باشد که تو بر هر چیز توانایی...: «إلهی تردُّدی فی الآثار یوجب بعد المزار فاجمعنی علیک بخدمة توصلنی إلیک. کیف یُستدلُّ علیک بما هو فی وجوده مفتقرٌ إلیک؟ أیکون لغیرک من الظُّهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج إلی دلیل یدلّ علیک ومتی بَعُدتَ حتی تکون الآثار هی الّتی توصل إلیک؟ عمیت عین لاتراک علیها رقیباً وخسرت صفقة عبدٍ لم تجعل له من حبّک نصیباً. إلهی أمرت بالرُّجوع إلی الآثار فارجعنی إلیک بکسوة الأنوار وهدایة الاسْتبصار حتّی أرجع إلیک منها کما دخلت إلیک منها مصون السّر عن النّظر إلیها ومرفوع الهمّة عن الاعتماد علیها، إنّک علی کلِّ شی‏ءٍ قدیر» [?].

در این بخش، امام حسین(علیه السلام) به خدای سبحان عرض می‏کند: «خدایا! گرچه در قرآن فرمودی: سراسر عالم نشانه‏های توحید است، ولی مرا به نشانه‏ها ارجاع نده؛ زیرا اگر مرا به آثار آفاقی یا انفسی ارجاع دهی، تا از نشانه‏ها به صاحب نشان برسم مسیری بس طولانی می‏شود. خودت را به من نشان ده؛ این نشانه‏ها توان آنکه تو را به طور کامل نشان دهد ندارد. حتی سرزمین مکه و مواقف حج را که فرمودی: (فیه ایات بیّنات) [?]، هیچ یک چنان ظهوری که تو را بنمایاند ندارد.

خدایا! تو که (نور السموات والأرض) [?] و از هر نشانه‏ای آشکارتر و به من نزدیکتری، چرا مرا به نشانه‏ها ارجاع می‏دهی؟ پروردگارا! کی غایب شدی تا من برای اثبات وجود تو استدلال کنم؟ استدلال برای پی‏بردن از نشانه به غایب است. تو که خود فرمودی: (أو لم یکف بربّک أنّه علی کل شی‏ء شهید) [?]، نیازی به دلیل و برهان نداری که من از آیات به تو پی‏ببرم. پس خودت را آنچنان به من بنما که بی‏واسطه و با شهود قلبی تو را ببینم».

این بیانات نورانی و عمیق، سخن کسی است که پروردگارش شراب طهور بدو نوشانید و ضمیرش از نظر به غیر ساقی پاک و از حب شراب، اگرچه طهور است، مطهّر ماند؛ زیرا قلب او چنان به حب ساقی شیفته بود که جایگاهی برای عشق به دیگری در آن یافت نمی‏شد. چنین دعایی سزاست که مغز همه عبادات باشد؛ زیرا خود عبادتی صرف است که هیچ مجالی برای ظهور غیرمعبود در آن نیست و جز معبود در آن طلب نمی‏شود و مقصودی جز شناخت معبود به خود معبود و نه با چیز دیگری همچون آیات آفاقی یا انفسی در آن نیست!

پس در این بخش از دعا دلیل با مدلول متحد است؛ زیرا خدای سبحان با ذات خود بر ذات خویش دلالت می‏کند. بر خلاف سایر بخشهای دعا که یا استدلال بر خدای سبحان است به وسیله آیات آفاقی، که در این حالت هر یک از مستدل و دلیل و مدلول در جایگاهی جدا از خدا قرار می‏گیرند، و یا استدلال برخدای تعالی است به وسیله آیات انفسی، که در این حالت اگرچه مستدل و دلیل متحد می‏شود امّا هر یک از آن دو از مدلول جدا می‏گردد و معلوم است که دلیل اگر عین مدلول نباشد ممکن نیست که بتواند بر آن کاملاً دلالت کند، بر خلاف موردی که دلیل عین مدلول باشد، چنانکه در این دعای رفیع همین نکته به چشم می‏خورد؛ زیرا امام حسین(علیه السلام) به خدا بر خدا استدلال می‏کند و او را از ذات آشکارش می‏شناسد و حکم می‏کند به اینکه ظهوری برای غیرخدای تعالی نیست تا آشکارکننده خداوند باشد.

خلاصه آنکه، این دعا برهان صدیقین را به حکمای متألّه اسلامی تعلیم داد و عرفا را نیز به شهود تشویق کرد و متعبدان را هشدار داد و سالکان را بیدار کرد تا در وادی ایمنِ دوست قدم گذاشته و راهی را بپیمایند که عین هدف است؛ زیرا از خدا به خدا رسیدن یعنی از مقصد به مقصود نائل آمدن.

به وصال و شهود مزبور دیگران نیز همچون معصومین(علیهم السلام) می‏توانند نایل شوند، گرچه هر کسی راهی ویژه برای نیل بدان دارد که متفاوت از دیگران است؛ بعضی راهها بسیار وسیع و روشن، و برخی دیگر باریک است. پس راه و رابطه‏ای ویژه بین هر انسان با خداست که غیر خدا در آنْ راه ندارد. چنانکه امیرمؤمنان، علی(علیه‏السلام) به خداوند عرض می‏کند: خدایا! اجازه ندادی بعضی از گناهان مرا حتی فرشتگان مأمور ثبت عقاید و افکار و اخلاق و اعمال، بفهمند و بنویسند: «والشاهد لما خفی عنهم وبرحمتک أخفیته وبفضلک سَترتَه» [?]. پس هر انسان با پروردگار جهان رابطه‏ای ویژه دارد که بر ملائکه نیز پوشیده است.

شایان ذکر اینکه، در دعاهای امام سجاد(علیه السلام) در سحرهای ماه مبارک رمضان، می‏توان نظیر دعای رفیع عرفات را مشاهده کرد. آن حضرت در آنجا می‏فرماید: به تو، تو را شناختم و تو خود مرا بر خویشتن رهنمون شدی: «بکعرفتک وأنت دللتنی علیک» [?]، و نیز می‏فرماید: راه آنکه به سوی تو کوچ می‏کند، نزدیک است و تو از خلق خویش پنهان نشدی جز آنکه کردارهایشان آنها را از تو محجوب ساخته است: «أن الراحل إلیک قریب المسافة وأنک لا تحتجب عن خلقک إلاّ أن تحجبهم الأعمال(الآمال) دونک» [?]. همچنین امیرالمؤمنین علی(علیه‏السلام) در دعای صباح می‏فرماید: ای آنکه با ذات خویش بر ذات خود رهنمون است: «یا من دلّ علی ذاته بذاته»[?]، [1?]

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۰۳
هادی قلعه نوی