کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

?ک خواهر و برادر ب? نظ?ر/بمناسبت وفات حضرت ز?نب (س)

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۳۵ ق.ظ

?ک خواهر و برادر ب? نظ?ر/بمناسبت وفات حضرت ز?نب (س)

 شجاعت حس?ن (ع ) در خواهرش ز?نب (س ) هم بود؛ ?ا ز?نب (س ) هم در مقام شجاعت قطع نظر از جهت امامت ، کمى از حس?ن (ع ) ندارد قوت قلبش به برکت اتصالش به مبداء تعالى راستى مح?رالعقول است .

ش?خ شوشترى مى فرما?د: اگر حس?ن (ع ) در صحنه کربلا ?ک م?دان داشت ، مجلله ز?نب (س ) دو م?دان نبرد داشت : م?دان نبرد اولش ‍ مجلس ابن ز?اد، و دومى مجلس ?ز?د پل?د.

اما تفاوت ها?ى که از ح?ث ظهور دارد، نبرد حس?ن (ع ) با لباسى که از پ?غمبر به او رس?ده بود، عمامه پ?غمبر بر سر و جبه او به دوش ، ن?زه به همراه و شمش?ر به دستش سوار بر مرکب رسول خدا (ص ) گرد?د با عزت و شهامت وارد نبرد مشرک?ن گرد?د تا شه?د شد.

گذشتن از راحتى

کسى که پس از دستگاه سلطنتى ، دستگاه او است ، کمال وسا?ل موجود به بهتر?ن وجهى برا?ش مه?ا است ، غلامها و کن?زها و وسا?ل راحتى ، غرض ز?نب در چن?ن خانه اى زندگى مى کند که ه?چ کسرى ندارد ناگهان مى ب?ند حس?ن (ع ) مى خواهد حرکت کند تمام خوشى ها و راحتى ها را رها مى کند و خود را در در?اى ناراحتى ها و ناملا?مات مى افکند ا?ن ، چه زهدى است ؟ سبحان الله ! واقعا ح?رت آور است .

اگر جر?ان را نمى دانست ، مهم نبود، ل?کن از همان شب ?? رجب که به اتفاق برادرش با ترس و هراس ‍ از مد?نه فرار کرده به سمت مکه حرکت نمودند، براى آنچه جدش ‍ رسول خدا (ص ) و پدر و مادرش گزارش داده بودند از مص?بتها آماده شد.

خلاصه ، با علم به ا?ن معنى ، و ?ق?ن به ا?ن که در بلاهاى سخت سخت مى رود،: براى مثل ز?نبى که دختر سلطان حق?قى و ظاهرى و همسر عبدالله است برود در ?ک دستگاهى که آخرش اس?رى است ، آواره ب?ابانها و زحمت مسافرتها گردد؟

آرامش کنار برادر

محبت و علاقه ز?نب (س ) از همان دوران کودکى ، به امام حس?ن (ع ) به قدرى سرشار بود، که نمى توان آن را وصف کرد. او همواره مى خواست در کنار برادرش حس?ن (ع ) باشد و رخسار ز?باى حس?ن (ع ) را بنگرد، با او انس و الفت داشته باشد. ا?ن محبت عج?ب و سرشار از مهر و خلوص ، موجب تعجب حضرت زهرا (س ) شد، راز آن را نمى دانست ، تا آنکه روزى ا?ن موضوع را با پدرش در م?ان گذاشت و پرس?د:

(( پدرجان ! از محبتى که م?ان ز?نب (س ) و حس?ن (ع ) است ، شگفت زده شده ام ، به طورى که ز?نب (س ) لحظه اى بدون د?دار حس?ن (ع ) قرار ندارد، اگر ساعتى بوى حس?ن (ع ) را استشمام نکند جانش به لب مى رسد. ))

پ?امبر (ص ) با شن?دن ا?ن سخن ، دگرگون شد و اشک از چشمانش ‍ سراز?ر گشت و آهى از س?نه پرسوزش بر کش?د و خطاب به دخترش زهرا(س ) فرمود: (( اى نور چشمم ! ا?ن دختر همراه حس?ن (ع ) به کربلا مى رود، در رنجها و سخت?هاى مصا?ب حس?ن (ع ) شر?ک خواهد بود. ))

درجه محبت ز?نب به حس?ن (ع )

به نوشته بعضى مورخان ، درجه محبت ز?نب (س ) به امام حس?ن (ع ) به گونه اى بود که هر روز چند بار به د?دار حس?ن (ع ) مى پرداخت ، سپس نماز مى خواند. در روز عاشورا دو نوجوانش ‍ محمد و عون را نزد حس?ن (ع ) آورد و عرض کرد:

(( جدم ابراه?م خل?ل (ع ) از درگاه خدا قربانى را قبول فرمود، تو ن?ز ا?ن قربانى را از من بپذ?ر، اگر چن?ن نبود که جهاد و جنگ براى زنان روا ن?ست ، در هر لحظه هزار جان فداى جانان مى کردم ، هر ساعت هزار شهادت را مى طلب?دم .

نگاه به حس?ن (ع )

علامه جزا?رى در کتاب (( الخصائص الز?نب?ه ))مى نو?سد:

وقتى که حضرت ز?نب (س ) ش?ر خواه و در گهواره بود، هر گاه برادرش حس?ن (ع ) از نظر او غا?ب مى شد، گر?ه مى کرد و بى قرارى مى نمود. هنگامى که د?ده اش به جمال دل آراى حس?ن (ع ) مى افتاد، خوشحال و خندان مى شد. وقتى که بزرگ شد، هنگام نماز قبل از اقامه ،

نخست به چهره حس?ن (ع ) نگاه مى کرد و بعد نماز مى خواند

علاقه به امام حس?ن (ع )

محبت و دوستى ز?نب کبرى (س ) به امام حس?ن (ع ) آن چنان بود که خواهرانش ا?ن گونه نبودند. گفته اند: ا?ن محبت و دوستى ز?نب (س ) از ا?ام و روزگار طفول?ت و کودکى وى بوده ، به طورى که آرام نمى گرفت ، مگر در پهلوى امام حس?ن (ع ) و عل?ا حضرت فاطمه (س ) رسول خدا (ص ) را از آن آگاه ساخت .

رسول خدا (ص ) گر?ه کرد و فاطمه (س ) را از مصا?ب و اندوه ها و گرفتارى ز?نب (س ) آگاه نمود.

احترام امام حس?ن (ع ) به ز?نب

در اخبار آمده که هر گاه حضرت ز?نب به د?دار برادرش امام حس?ن (ع ) مى آمد، حضرت به احترام او جلو پا?ش حرکت مى کرد و سر پا مى ا?ستاد و او را در جاى خود مى نشاند به راستى که ا?ن خود مقام عظ?مى است که آن حضرت در نزد برادرش داشت ، همان گونه که او ام?ن و امانتدار پدر، نسبت به هدا?اى الهى بود.

بزرگداشت ز?نب (س )

علامه و مرد بس?ار دانا س?د جعفر، از خو?شاوندان بحرالعلوم طباطبا?ى ، در کتاب تحفه العالم چن?ن مى نو?سد:

در جلالت قدر و بزرگى مقام و برترى شاءن و بزرگى حال و چگونگى او بس است آنچه در برخى از اخبار رس?ده ، به ا?نکه ز?نب (س ) نزد امام حس?ن (ع ) در آمد و آن حضرت قرآن مى خواند، پس حضرت (چون د?د ز?نب آمد) قرآن را بر زم?ن نهاد و براى اجلال و تعظ?م و بزرگ داشتن او بر پاى ا?ستاد. (??)

شرط ازدواج ز?نب (س )

و گفته اند: حضرت ام?رالمؤ من?ن (ع ) هنگامى که ز?نب (س ) را به پسر برادرش عبدالله بن جعفر تزو?ج کرد، در ضمن عقد، شرط نمود هر گاه ز?نب خواست با برادرش حضرت امام حسن (ع ) سفر رود، او را از آن منع نکرده و باز ندارد، و چون عبدالله بن جعفر خواست حضرت امام حس?ن (ع) را از سفر عراق باز دارد و حضرت آن را نپذ?رفت و عبدالله ماء?وس و نوم?د گرد?د، دو فرزندش عون و محمد را فرمان داد که به همراه آن بزرگوار به عراق روند و در برابر آن حضرت جهاد و کارزار نما?ند.چ

و هنگامى که حضرت امام حس?ن (ع) روانه کوفه شد، هر کس او را ملاقات و د?دار مى نمود، از مردم کوفه و مکر و فر?ب ا?شان او را مى ترسان?د.

حضرت امام حس?ن (ع ) مى فرمود:

ا?م الله لتقتلنى الفئه ، و ل?سلطن عل?هم من ?ذلهم ؛ به خدا سوگند هر آ?نه گروه ستمگران مرا مى کشند، و خدا کسى را که آنان را ذل?ل و خوار گرداند، بر ا?شان مسلط و چ?ره نما?د. (??)

سخنرانى ب?ن حسن و حس?ن (ع)

از امورى که ب?انگر اوج مقام ارجمند ز?نب (س ) است ، ا?نکه امام حسن مجتبى (ع ) در شاءن او خطاب به او فرمود:

تو از درخت نبوت و از معدن رسالت مى باشى . در ا?ن راستا به روا?ت ز?ر توجه کن?د:

روزى حضرت ز?نب (س ) در محضر دو برادرش ، حسن و حس?ن (ع ) نشسته بود، و آنها درباره بعضى از گفتار رسول خدا (ص ) با هم گفت و گو مى کردند. ز?نب (س ) به آنها عرض کرد: شن?دم در گفتار خود مى گفت?د رسول خدا (ص ) فرمود:

الحلال ب?ن و الحرام ب?ن شبهات لا ?علمهن کث?ر من الناس … ؛ بعضى از امور حلال آشکار است و بعضى حرام آشکار، ولى بعضى شبهه ناک است که بس?ارى از مردم حکم آن را نمى دانند و تشخ?ص نمى دهند. آن گاه ز?نب (س ) چن?ن شرح داد: هر کس از امور مشتبه پره?ز کند، د?ن و آبرو?ش را از انحراف حفظ مى کند و هر کس که مرتکب امور شبهه ناک شد، پا?ش به سوى حرام مى لغزد، مانند چوپانى که گوسفندانش را در نزد?ک پرتگاهى عبور مى دهد، قطعا احتمال سقوط آن گوسفندان از آن پرتگاه ، بس?ار است ، بدان که هر چ?زى پرتگاهى دارد، امورى را که خداوند حرام کرده ، همان پرتگاه هستند، ارتکاب امور شبه ناک ، نزد?ک به آن پرتگاه خواهد بود که موجب سقوط خواهد شد. در هر انسانى عضوى وجود دارد که اگر صالح شود، موجب صالح شدن سا?ر اعضا است و اگر فاسد شود، باعث فاسد شدن سا?ر اعضا مى گردد.

آن عضو قلب است . اى برادرانم ! (حسن و حس?ن ) آ?ا از پ?امبر (ص ) که به تاءد?ب الهى ادب شده ، شن?ده ا?د که فرمود:

ادبنى ربى و احسن تاءد?بى ؛ خداوند مرا تاءد?ب نمود و ن?کو ادب کرد؟ حلال آن است که خداوند آن را حلال نموده ، قرآن آن را ب?ان کرده و پ?امبر (ص ) آن را توض?ح داده است ، مانند: حلال بودن خر?د و فروش ، اقامه نماز در وقتش ، اداى زکات ، انجام روزه ماه رمضان و حج براى مستط?ع ، و ترک دروغ ، نفاق و خ?انت و مانند: امر به معروف و نهى از منکر. حرام آن است که خداوند آن را حرام کرده ، و در قرآن ب?ان نموده است و به طور کلى حرام نق?ض حلال است .

امام امور شبهه ناک ، امورى است که نه حلال بودن آن را مى دان?م و نه حرام بودن آن را، انسان با ا?مانى که نه حلال بودن چ?زى را مى داند و نه حرام بودن آن را، اگر سعادت دن?ا و آخرت را مى طلب?د، با?د ه?چ گاه به دنبال چ?زى که آخرش مشتبه است نرود، واجبات الهى را انجام دهد و محرمات او را ترک نما?د و از شبهه ها پره?ز کند، در ا?ن صورت قطعا رستگار شود، و گرنه پا?ش به سوى حرام بلغزد و سرانجام در م?ان حرام ب?فتد.

هنگامى که گفتار ز?نب کبرى (س ) به ا?ن جا رس?د، امام حسن (ع ) به ز?نب (س ) رو کرد و فرمود: خداوند به کمالات تو ب?فزا?د، آرى همان گونه است که مى گو?ى ، انک حقا من شجره النبوه و من معدن الرساله ؛ حقا که تو از درخت نبوت و از معدن رسالت هستى . ?عنى گفتار و روش و منش تو، از مرکز نبوت و مخزن رسالت پ?امبر اسلام (ص ) نشاءت مى گ?رد.

 

سؤ ال و جواب برادر و خواهر

روزى جناب ز?نب (س ) از برادر بزرگوار خود امام حس?ن (ع ) چند مطلب پرس?د که در ذ?ل مى خوان?د:

حضرت ز?نب : اى برادر! مص?بت شما بزرگتر است ?ا مص?بت حضرت آدم ؟

حضرت امام حس?ن : اى خواهرم ! آدم بعد از فراق حضرت حوا به وصال رس?د اما من بعد از فراق به شهادت مى رسم .

حضرت ز?نب : اى برادر! مص?بت شما نسبت به مص?بت حضرت ابراه?م خل?ل در مقام مقا?سه چگونه است ؟

حضرت امام حس?ن : اى خواهرم ! آتش به روى حضرت ابراه?م گلستان شد، اما آتش جنگ من سوزان گردد.

حضرت ز?نب : اى برادر! مص?بت شما بزرگتر است ?ا مص?بت حضرت زکر?ا؟

حضرت امام حس?ن : اى خواهرم ! زکر?ا را دفن کردند، اما بدن مرا ز?ر سم اسبان قرار مى دهند.

حضرت ز?نب : اى برادر! مص?بت شما در مقام مقا?سه با مص?بت حضرت ?ح?ى چگونه است ؟

حضرت امام حس?ن : اى خواهرم ! اگر چه سر ?ح?ى را از طر?ق ظلم و ستم بر?دند اما بستگانش را اس?ر نکردند، ولى اهل و ع?الم را بعد از شهادتم اس?ر خواهند کرد.

حضرت ز?نب : اى برادر! مص?بت شما نسبت به ا?وب چگونه است ؟

حضرت امام حس?ن : اى خواهرم ! زخمهاى ا?وب مرهم پذ?ر شد و خوب گرد?د، امام زخمهاى من خوب نخواهد شد.

من از حس?ن جدا نمى شوم

حضرت ز?نب کبرى (س ) از سوم شعبان سال ?? هجرى در مکه بود. چون سربازان ?ز?د مى خواستند در مکه و در حرم امن الهى امام حس?ن (ع ) را مخف?انه بکشند، لذا امام روز ترو?ه که روز هشتم ذى الحجه است ، مکه را به سوى عراق ترک کرد. ز?نب (س ) ن?ز در ا?ن کاروان حضور داشت .

ابن عباس گفت : ?ا حس?ن ! اگر خود مجبور به رفتن هستى ، زنان را با خود همراه مبر.

ز?نب (س ) چون ا?ن سخن را شن?د، سر از کجاوه ب?رون کرد و گفت : ابن عباس ! مى خواهى مرا از برادرم حس?ن جدا کنى ؟! هرگز.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی