کانون فرهنگی و هنری اسرار روداب

مسجد جامع روداب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت حضرت مسلم» ثبت شده است

روزشمار حرکت حضرت مسلم(ع)به کوفه تا شهادت

?? رمضان ??: رس?دن هزاران نامه دعوت به دست امام،سپس فرستادن مسلم بن‏ عق?ل به کوفه برا? بررس? اوضاع

? شوال ??: ورود مسلم بن عق?ل به کوفه،استقبال مردم از و? و شروع آنان به ب?عت

?? ذ? قعده ??: نامه نوشتن مسلم بن عق?ل از کوفه به امام حس?ن و فراخوان? به ‏آمدن به کوفه

? ذ? حجه ??: دستگ?ر? هان?،سپس شهادت او، خروج مسلم بن عق?ل در کوفه با چهار هزار نفر،سپس پراکندگ?‏ آنان از دور مسلم و تنها ماندن او و مخف? شدن در خانه طوعه. تبد?ل کردن امام حس?ن‏«ع‏» حج را به عمره در مکه، ا?راد خطبه برا? مردم و خروج از مکه همراه با ?? نفر از افرادخانواده و ?اران به طرف کوفه.

? ذ? حجه ??: درگ?ر? مسلم با کوف?ان،سپس دستگ?ر? او و شهادت مسلم  بر بام‏ دار الاماره کوفه.

شناسنامه حضرت مسلم بن عق?ل عل?ه السلام

جناب مسلم بن عق?ل بن اب? طالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده حضرت عل? عل?ه السلام است. مسلم همسر رق?ه دختر حضرت عل? عل?ه السلام است که مادرش کلب?ه بود. و?  به سال ?? ه.ق شه?د گشت و از اجله بن? هاشم و کس? است که س?د الشهداء او را به لقب ثقه ملقب فرموده. و? صاحب رأ? و علم و شجاعت بوده و در مکه اقامت داشت. چون مردم کوفه اطاعت خود را نسبت به امام حس?ن عل?ه السلام اعلام داشتند. حس?ن بن عل? او را روانه کوفه ساخت که به نام آن حضرت از اهال? کوفه ب?عت بگ?رد . اما ?ز?د، عب?دالله بن ز?اد را به حکومت کوفه فرستاد و عب?دالله مردم را از ب?عت حس?ن عل?ه السلام منع و آنان را متفرق کرد و مسلم را به شهادت رساند.

نامه ها? کوف?ان

زمان? که دوازده هزار نامه با ب?ش از ب?ست و دو هزار امضا از طرف کوف?ان به دست امام حس?ن عل?ه ‏السلام رس?د، آن حضرت تصم?م گرفت به نامه ‏ها? ا?شان پاسخ دهد. از ا?ن رو، نما?نده ‏ا? از طرف خود برا? بررس? اوضاع و سنجش روح?ه مردم به کوفه فرستاد. به ا?ن منظور، نامه ‏ا? برا? ا?شان نوشت و مسلم بن عق?ل، عموزاده و شوهرخواهر خو?ش را به عنوان سف?ر و نما?نده به کوفه فرستاد.

مأمور?ت خط?رحضرت مسلم در (ع)سفر به کوفه

تحق?ق درباره ا?ن بود که آ?ا عموم بزرگان و خردمندان شهر، آماده پشت?بان? از امام حس?ن عل?ه ‏السلام و عمل به نامه ‏ها?? که نوشته‏ اند هستند ?ا نه؟ مسلم شبانه وارد کوفه شده، به منزل ?ک? از ش?ع?ان مخلص رفت. خبر ورود مسلم در شهر طن?ن ‏انداز گرد?د و ش?ع?ان نزد او رفت و آمد و با امام عل?ه ‏السلام ب?عت م? ‏کردند. در تار?خ آمده که دوازده، هجده و ?ا به نقل از ابن کث?ر، چهل هزار نفر با مسلم ب?عت نمودند. 

نامه حضرت مسلم(ع) در کوفه به امام حس?ن(ع)

مسلم پس از چهل روز بررس? اوضاع کوفه، نامه‏ ا? به ا?ن مضمون به امام حس?ن عل?ه‏ السلام نوشت: «آنچه م? ‏گو?م حق?قت است. اکثر?ت قر?ب به اتفاق مردم کوفه آماده پشت?بان? شما هستند؛ فورا به کوفه حرکت کن?د».  امام  که از احساسات عم?ق کوف?ان با خبر شده بود، تصم?م گرفت به سو? ا?ن شهر حرکت کند.

ورود ابن ز?اد به کوفه

ابن ز?اد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوش?ده وارد کوفه شد. مردم که شن?ده بودند امام عل?ه ‏السلام به سو? آنان حرکت کرده، با د?دن عب?داللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خ?ر مقدم گفتند. پسر ز?اد هم پاسخ? نم? ‏داد و همچنان به سو? دارالاماره پ?ش م? ‏رفت تا به آنجا رس?د. نعمان بن بش?ر(حاکم کوفه) که گمان م? ‏کرد او امام حس?ن عل?ه ‏السلام است، دستور داد درها? قصر را ببندند و خود از بالا? قصر صدا زد: از ا?نجا دور شو. من حکومت را به تو نم? ‏دهم و قصد جنگ ن?ز با تو ندارم. ابن ز?اد جواب داد: در را باز کن. در ا?ن لحظه مرد? که پشت سر او بود صدا?ش را شن?د و به مردم گفت: او حس?ن عل?ه‏ السلام ن?ست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عب?داللّه‏ به راحت? وارد دارالاماره کوفه شد و مردم ن?ز پراکنده گشتند. 

هان? بن عروه

مسلم م? ‏دانست د?ر ?ا زود عب?داللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگ?ر? و قتل او بر خواهد آمد. لذا تصم?م گرفت جا? خود را عوض کند و به خانه کس? برود که ن?رو? ب?شتر? در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برا? ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. به هم?ن منظور خانه هان? بن عروه را برگز?د و هان? ن?ز به رسم جوان‏مرد?، به او پناه داد. هان? بن عروه، از بزرگان کوفه و اع?ان ش?عه بوده، از اصحاب پ?امبر (ص) به شمار م? ‏آ?د.

دستگ?ر? هان?

پس از آنکه ابن ز?اد از مخف?‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزو?ر، م?زبان او، هان? را دستگ?ر کرده، زم?نه را برا? دستگ?ر? مسلم و د?گر بزرگان فراهم سازد. هان? که م?زبان مسلم بود، م? ‏دانست عب?داللّه‏ قصد دستگ?ر? او را دارد. لذا ب?مار? را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خوددار? م? ‏کرد. ابن ز?اد چند نفر را طلب?د و نزد هان? فرستاد. آنان سرانجام هان? را نزد ابن ز?اد بردند. ابن ز?اد با د?دن هان? به او گفت که با پا? خو?ش به سو? مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرس?د. هان? منکر پناه دادن به مسلم شد. در ا?ن هنگام عب?داللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هان? با د?دن او، دانست که انکار سود? ندارد. عب?داللّه‏ با تاز?انه بر سر و صورت هان? زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگ?ن نمود، سپس دستور داد او را زندان? کنند.

طوعه زن? جوانمرد

مسلم، غر?ب و تنها در کوچه‏ ها? کوفه م? ‏گشت. نم? ‏دانست کجا برود. افزون بر تنها??، هر لحظه ب?م آن م? ‏رفت او را دستگ?ر کرده، به شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ا?، زن? را د?د که بر درِ خانه ا?ستاده است. تشنگ? بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آب? طلب?د. زن که طوعه نام داشت، کاسه آب? برا? مسلم آورد. مسلم بعد از آشام?دن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظات? بازگشت و د?د که مرد از آنجا نرفته است. به او گفت: ا? بنده خدا! برخ?ز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏اش حلال ندانست. مسلم از جا? خو?ش برخاست و چن?ن گفت: من در ا?ن شهر کس? را ندارم که ?ار? ‏ام کند. طوعه پرس?د: مگر تو ک?ست?؟ و پاسخ شن?د: من مسلم بن عق?ل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پ?امبر (ص) بود، در خانه را به رو? مسلم گشود و از او پذ?را?? کرد.

سخنان عب?داللّه‏ برا? دستگ?ر? حضرت مسلم(ع)

با آنکه مسلم تنها شده بود، ول? باز عب?داللّه‏ از ترس او و ?ارانش از قصر ب?رون نم? ‏آمد. لذا به افراد خو?ش دستور داد همه جا? مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخف? شده باشد. آنان ن?ز همه مسجد را ز?ر و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و ?ارانش آنجا ن?ستند. سپس عب?داللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: «هر کس که مسلم در خانه او پ?دا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر د?گران حلال است و هر کس او را نزد ما ب?اورد، به اندازه د?ه ‏اش پول خواهد گرفت». تهد?د و تطم?ع عب?داللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دل?ل ترس و به طمع رس?دن به جا?زه، صبح زود وارد قصر شده، مخف?‏گاه مسلم را لو داد. عب?داللّه‏ با شن?دن ا?ن خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگ?ر کنند.

امان دادن به حضرت مسلم(ع) و دستگ?ر? او

مسلم در درگ?ر? با سربازان عب?داللّه‏، حدود ?? نفر از آنان را از پا? درآورد تا آنکه ضربه شمش?ر? صورتش را در?د. با ا?نکه مسلم زخم? بود، باز هم کس? ?ارا? مقابله با او را نداشت. آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ر?ختند و دسته‏ ها? ن? را آتش زده بر رو? او انداختند. ول? مسلم دست از جدال برنم? ‏داشت و بر آنها ?ورش م? ‏برد. وقت? ابن اشعث به آسان? نم? ‏تواند مسلم را دستگ?ر کند، دست به ن?رنگ زد و گفت: ا? مسلم! چرا خود را به کشتن م? ‏ده?؟ ما به تو امان م? ‏ده?م و ابن ‏ز?اد تو را نخواهد کشت. مسلم جواب داد: چه اعتماد? به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار د?گر امان دادنش را تکرار کرد و ا?ن بار مسلم به دل?ل زخم‏ها?? که برداشته و ضعف? که در اثر آنها بر او چ?ره شده بود، تن به امان داد. مرکب? آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عب?داللّه‏ بردند.

چگونگ? شهادت حضرت مسلم(ع)

کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمر?‏» سپردند، کس? که در درگ?ر?ها از ناح?ه سر و شانه با شمش?ر مسلم‏ بن عق?ل مجروح شده بود. مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پ?کرش را بر زم?ن اندازد.

مسلم را به بالا? دارالاماره م? ‏بردند، در حال? که نام خدا بر زبانش بود، تکب?ر م? ‏گفت، خدا را تسب?ح م? ‏کرد و بر پ?امبر خدا و فرشتگان اله? درود م? ‏فرستاد و م? ‏گفت: خدا?ا! تو خود م?ان ما و ا?ن فر?بکاران ن?رنگ‏ باز که دست از ?ار? ما کش?دند، حکم کن!

جمع?ت? فراوان، ب?رون کاخ، در انتظار فرجام ا?ن برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. با ضربت‏ شمش?ر، سر از بدنش جدا کردند، و… پ?کر خون?ن ا?ن شه?د آزاده و شجاع را از آن بالا به پا??ن انداختند و مردم ن?ز هلهله و سروصدا? ز?اد? به پا کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۲ ، ۱۳:۲۲
هادی قلعه نوی